امید هیچ معجزی ز مرده نیست زنده باش

18 نظر »
امروز 6 اسفند، هشتاد و دومین سالگرد زادروز هوشنگ ابتهاج است. وی در سال 1306 در رشت متولد شد.
شعرخوانی زیر از کنسرت بال در بال انتخاب شده است. این کنسرت در سال 1997 به مناسبت هفتادمین سالگرد تولد سایه اجرا شد.


از این کنسرت بشنوید:
ارغوان
بی تو آری غزل سایه ندارد لطفی

[audio: https://tarabestan.com/files/music/ebtehaj/zendeh-bash.mp3]

دانلود شعر با صدای هوشنگ ابتهاجدانلود شعر با صدای هوشنگ ابتهاج

چه فکر می‌کنی؟
که بادبان شکسته
زورق به گل نشستهای است زندگی؟
در این خراب ریخته
که رنگ عافیت از او گریخته
به بن رسیده راه بسته‌ای است زندگی؟

چه سهمناک بود سیل حادثه
که هم‌چو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان ز هم گسیخت
ستاره خوشه خوشه ریخت
و آفتاب در کبود دره‌های آب غرق شد

هوا بد است
تو با کدام باد می‌روی؟
چه ابر تیره‌ای گرفته سینه‌ی تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی‌شود

تو از هزاره‌های دور آمدی
در این درازنای خون فشان
به هر قدم نشان نقش پای توست
در این درشتناک دیولاخ
ز هر طرف طنین گامهای رهگشای توست
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامه‌ی وفای توست
به گوش بیستون هنوز
صدای تیشه‌های توست

چه تازیانه ها که با تن تو تاب عشق آزمود
چه دارها که از تو گشت سربلند
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند

نگاه کن
هنوز آن بلند دور
آن سپیده، آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست
سپیده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز

چه فکر می‌کنی؟
جهان چو آبگینه‌ی شکسته‌ای است
که سرو راست هم در او شکسته می‌نمایدت
چنان نشسته کوه در کمین دره‌های این غروب تنگ
که راه، بسته می‌نمایدت

زمان بی‌کرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی است این درنگِ درد و رنج

به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش!

هوشنگ ابتهاج

ه. الف. سایه
نام اصلی شعر: زندگی
کتاب: تاسیان


شاهد:

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
(هوشنگ ابتهاج)


کنسرت بال در بال
شعر و صدا: هوشنگ ابتهاج (سایه)
تار: محمد رضا لطفی
تنبک: محمد قوی حلم
آلمان- کلن- 1997

باز دیوانه شدم من ای طبیب

2 نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/nazeri/baz-divaneh-shodam.mp3]

دریافت فایلدانلود آهنگ

آدمی چون نور گیرد از خدا

هست مسجود ملایک ز اجتبا

نیز مسجود کسی کو چون ملک

رسته باشد جانش از طغیان و شک

پار در دریا منه کم گوی از آن

بر لب دریا خمش کن لب گزان

گرچه صد چون من ندارد تاب بحر

لیک می‌نشکیبم از غرقاب بحر

جان و عقل من فدای بحر باد

خونبهای عقل و جان این بحر داد

بی‌ادب؛ حاضر ز غایب خوشتر است

حلقه گر چه کژ بود نی بر در است

ای تن‌آلوده به گرد حوض گرد

پاک کی گردد برون حوض مرد؟

پاک کو از حوض مهجور اوفتاد

او ز پاکی خویش هم دور اوفتاد

پاکی این حوض بی‌پایان بود

پاکی اجسام کم میزان بود

زانک دل حوض است لیکن در کمین

سوی دریا راه پنهان دارد این

پاکی محدود تو خواهد مدد

ورنه اندر خرج کم گردد عدد

آب گفت آلوده را در من شتاب

گفت آلوده که دارم شرم از آب

گفت آب این شرم بی من کی رود؟

بی من این آلوده زایل کی شود؟

دل ز پایه‎ی حوض تن گلناک شد

تن ز آب حوضِ دلها پاک شد

گرد پایه‌ی حوضِ دل گرد ای پسر

هان ز پایه‌ی حوض تن می‌کن حذر

ای ملامتگر سلامت مر تو را

ای سلامتجو رها کن تو مرا

جان من کوره است با آتش خوش است

کوره را این بس که خانه‌ی آتش است

همچو کوره عشق را سوزیدنی است

هر که او زین کور باشد کوره نیست

برگ بی برگی تو را چون برگ شد

جان باقی یافتی و مرگ شد

چون تو را غم شادی افزودن گرفت

روضه‌ی جانت گل و سوسن گرفت

باز دیوانه شدم من ای طبیب

باز سودایی شدم من ای حبیب

حلقه‌های سلسله‌ی تو ذوفنون

هر یکی حلقه دهد دیگر جنون

داد هر حلقه فنونی دیگر است

پس مرا هر دم جنونی دیگر است

آن چنان دیوانگی بگسست بند

که همه دیوانگان پندم دهند


مولوی

مثنوی مولوی » دفتر دوم » بخش ۲۶ – فرمودن والی آن مرد را کی این خاربن را کی نشانده‌ای بر سر راه بر کن


شاهد (برای این بیت: پاک کو از حوض مهجور اوفتاد / او ز پاکی خویش هم دور اوفتاد)

تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی
یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی
(حافظ)


خواننده: شهرام ناظری
آلبوم: بی قرار

برای فروغ فرخزاد

10 نظر »

امروز 24 بهمن ماه، چهل و سومین سالگرد درگذشت فروغ فرخزاد بزرگ است.
وی شاعری بود که بر خلاف بسیاری از هم روزگارانش، هرگز شاعری پیشه نکرد، اما شاعرانه زیست.
صداقت را نه فقط در شعرهایش فریاد کرد، که تک تک شؤون زندگیش تبلور راستی و شاعرانگی اش بود.
شاعری که انسان بود و تمامیت انسان بودنش را با همه ی قوتها و ضعفهایش به واژه کشید.
شاعری که هرگز «اسیر» سرزنشهای جامعه ی بیمار نشد و با شکستن «دیوار»های عادت، «عصیان» کرد و در روزگار سترون شعر «تولدی دیگر» داشت. هرچند رفتن نابهنگامش مجبورمان کرد که «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»

قبر فروغ در ظهیر الدوله

هر سال در چنین روزهایی و در آستانه ی سالگرد پروازش، با خود می اندیشم که چرا فروغ بزرگ، تنها سی و دو سال زیست؟ هرگز مرگ شاملو غمگینم نکرد. چرا که وی به اوج رسید، در اوج شاعر بود، و در اوج رفت. اما فروغ چه؟
به راستی اگر شاعر شعر «ای هفت سالگی» می ماند و هفتاد ساله می شد، کدامین قله ی شعر و ادب فارسی می ماند که او فتح نکرده باشد؟

با این حال دلم برای فروغ بزرگ نمی سوزد، چرا که وی با «تولدی دیگر» برای همیشه جاودانه شد. دلم برای شهرم می سوزد که فروغش هنوز در گورستان ظهیرالدوله سایه بانی ندارد تا برف و باران این روزها خیسش نکند.
همچون فروغ «دلم برای باغچه می سوزد.»
دلم برای شعر می سوزد.


[audio: https://tarabestan.com/files/music/poem/forough-interview.mp3]

دانلود مصاحبه با فروغ فرخزاددانلود مصاحبه با فروغ فرخزاد

ایرج گرگین این مصاحبه ی رادیویی را چند ماه پیش از مرگ فروغ انجام داده بود. مصاحبه ای که واکنشهای متفاوت و گاه تندی را در محافل ادبی آن روزها برانگیخت.
فروغ در این قسمت از مصاحبه درمورد شعر کلاسیک فارسی و شعر نو صحبت می کند.

کجایی ای ز جان خوشتر شبت خوش باد من رفتم

15 نظر »

کجایی ای ز جان خوشتر، شبت خوش باد، من رفتم
بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد من رفتم

نگارا، بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی
ز من دل‌خسته یاد آور، شبت خوش باد من رفتم

ز من چون مهر بگسستی، خوشی در خانه بنشستی
مرا بگذاشتی بر در، شبت خوش باد من رفتم

تو با عیش و طرب خوش باش، من با ناله و زاری
مرا کان نیست این بهتر، شبت خوش باد من رفتم

مرا چون روزگار بد ز وصل تو جدا افکند
بماندم عاجز و مضطر، شبت خوش باد من رفتم

بماندم واله و حیران میان خاک و خون غلتان
دو لب خشک و دو دیده تر، شبت خوش باد من رفتم

منم امروز بیچاره، ز خان و مانم آواره
نه دل در دست و نه دلبر، شبت خوش باد من رفتم

مرا گویی که ای عاشق، نِه ای وصل مرا لایق
تو را چون نیستم در خور، شبت خوش باد من رفتم

همی گفتم که ناگاهی، بمیرم در غم عشقت
نکردی گفت من باور، شبت خوش باد من رفتم

عراقی می‌سپارد جان و می‌گوید ز درد دل:
کجایی ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد من رفتم

فخرالدین عراقی


به تکرار مصرع نخستین (مطلع غزل) در مصرع آخر (مقطع) «ردّالمطلع علی المقطع» می گویند. نمونه ای از ردّالمطلع علی المقطع (بازآورد آغازینه) را در این غزل زیبای عراقی می بینیم.

تاثیر خیام بر ادبیات، موسیقی و سینمای غرب

14 نظر »


رباعی «می نوش که عمر جاودانی این است» در فیلم هالیوودی Unfaithful

* برای تماشای ویدیو لطفا صبور باشید. چون زمان بارگذاری آن طولانی است.

دریافت فایلدانلود ویدیو با کیفیت بالا از سرور طربستان (20 مگا بایت)

“Drink wine, this is life eternal;
This all that youth will give to you;
It is the season for wine, roses and drunken friends;
Be happy for this moment; this moment is your life”
Omar Khayyam

بدون تردید عمر خیام شناخته شده ترین چهره ی ادبیات ایران در مغرب زمین است. اغراق نیست اگر بگوییم وی سهم قابل توجهی از این شهرت را مدیون ادوارد فیتزجرالد (Edward FitzGerald)، نویسنده، شاعر و مترجم بریتانیایی است که 150 سال پیش رباعیات خیام را به انگلیسی ترجمه کرد. هرچند خود فیتزجرالد نیز معتقد بود، ترجمه ی او نمی تواند نشانگر عظمت کلام خیام باشد، قدرت ترجمه ی وی به حدی بالا بود که تاثیرش پس از 150 سال همچنان بر شاخه های مختلف هنر و ادبیات بریتانیا و دیگر کشورها پدیدار است.

جملات و اصطلاحاتی که فیتزجرالد در ترجمه ی رباعیات استفاده کرده بود، بعدها در نوشته های بسیاری از نویسندگان متاخر وی استفاده شد. از جمله در کتاب «قتل با انگشتان لرزان» اثر «آگاتا کریستی» رد پای ترجمه ی فیتزجرالد وجود دارد. داستانهای کوتاه «ویلیام سیدنی پورتر» (William Sydney Porter) که با نام O. Henry شهرت دارد نیز سرشار است از جملات ترجمه ی فیتزجرالد. در یکی از داستانهای پل مارلو (Paul Marlowe’s) نویسنده ی داستانهای علمی-تخیلی، یکی از شخصیتهای داستان تنها قادر است با ابیات خیام با دیگران صحبت کند.

عمر خیام بر موسیقی غرب نیز اثرگذار بوده است. «گرنویل بن‌توک» (Granville Bantock) موسیقی دان بریتانیایی آلبوم عمر خیام را با الهام از اشعار وی، در اوایل قرن بیستم ساخت. الن هوهانس (Alan Hovhaness) موسیقیدان ارمنی نیز در کارهای خود از رباعیات خیام الهام گرفته است.

ادموند دولاک (Edmund Dulac) هنرمند فرانسوی بخشی از شهرتش را مدیون تصویرگری کتاب رباعیات خیام است.

جالب است بدانید محبوبیت رباعیات خیام در غرب به قدری زیاد است که نسخه های طنز رباعیات (Parody)، به تقلید از رباعیات وی سروده شده است. رباعیات یک گربه ی ایرانی، رباعیات یک اتوموبیل و رباعیات یک گلف باز از این جمله اند.

گستره ی تاثیر خیام بر هنر مغرب زمین محدود به ادبیات و موسیقی نبوده است. حتی هالیوود هم خیام را می شناسد.

ویدیویی که در ابتدای این مطلب می بینید، قسمتی است از فیلم سینمایی «بی‌وفا» (Unfaithful) محصول سال 2002 به کارگردانی نویسنده و کارگردان مشهور هالیوود، «آدریان لین» (Adrian Lyne). در این صحنه شخصیت اول فیلم پس از این که رباعیات خیام را از قفسه ی کتابخانه برمی دارد، رباعی مشهور «می نوش که عمر جاودانی این است» را می خواند.

البته استفاده از اشعار خیام در هالیوود به مدتها پیشتر برمی گردد. در فیلم وسترنی «دوئل زیر آفتاب» (Duel in the Sun) با بازی گریگوری پک، محصول سال 1946، یکی از رباعیات خیام نقل می شود. آخرین حضور خیام در صنعت سینما و تلویزیون امریکا مربوط به سریال تلویزیونی «آمستردام جدید» (New Amsterdam) محصول سال 2008 شبکه ی فاکس نیوز است. در این سریال کتاب خیام کتاب مورد علاقه ی یکی از شخصیتهای داستان است.

کتابخانه ی بریتانیا (British Library) به مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد انتشار ترجمه ی ادوارد فیتزجرالد، نمایشگاهی را برگزار کرده است که به معرفی فیتزجرالد و خیام می پردازد. این نمایشگاه از تاریخ 14 دسامبر 2009 تا 21 فوریه ی 2010 به صورت رایگان دایر است. اگر در بریتانیا هستید، توصیه می کنم این نمایشگاه را از دست ندهید و ظرف سه هفته ی آینده حتما از آن دیدن کنید.
در زیر می توانید چند عکس اختصاصی طربستان را از این نمایشگاه ببینید.

نمایشگاه بزرگداشت ادوارد فیتزجرالد در گالری انجمن فولیوی کتابخانه ی بریتانیا | ترجمه هفتاد و پنج رباعی خیام به نمایش گذاشته شده اند | ترجمه ی فیتزجرالد در صحافیها و طرح‌های متنوعی منتشر شده است
تصویرگران غربی تاثیر به سزایی بر گسترش رباعیات خیام در غرب داشتند | طرح‌های نیروت پوتیپات در ورودی نمایشگاه خودنمایی می کنند | قسمتی از رباعیات یک ماشین با الهام از رباعی «خورشید کمند صبح بر بام افکند / کیخسرو روز باده در جام افکند»

طربستان: قسمتی از مستند بی بی سی انگلیسی درمورد عمر خیام
ویکی پدیا: تعدادی از آثار هنری که در آن رباعیات خیام حضور دارد
ویکی پدیا: ادوارد فیتزجرالد (Edward FitzGerald) در ویکی پدیای انگلیسی
بریتیش لایبرری: صفحه ی اختصاصی این نمایشگاه در وب سایت کتابخانه ی بریتانیا
آمازون: آلبوم موسیقی عمر خیام اثر گرنویل بن‌توک
IMDB: معرفی فیلم سینمایی Unfaithful

به دو میگون لب و پسته دهنت

2 نظر »
برای استفاده از طربستان و به طور خاص، این شعر، توصیه می کنم حتما از مرورگر فایرفاکس استفاده کنید. چرا که فایرفاکس به شما اجازه می دهد معنی واژه های دشوار را که با خط چین متمایز شده اند ببینید.

به دو میگون لب و پسته دَهَنَت

به سه بوس خوش و فندُق شِکَنَت

به زره پوش قد تیر وَشَت

به کمان‌کش مُژه‌ی تیغ زَنَت

به حریر تن و دیبای رُخَت

به تُرَنج بَر و سیل دَقَنَت

به دو نرگس، به دو سنبل، به دو گُل

بر سر سرو صنوبر فِکَنَت

به می عَبهَر آن سرخ گُلَت

به خوی عنبر آن یاسمنت

به گُهرهای تَر از لَعل لَبَت

به حلی‌های زَر از سیم تَنَت

به فروغ رُخِ زهره صِفَتَت

به فریب دل هاروت فَنَت

به نگین لب و طوق غَبَبَت

این ز برگ گل و آن، از سَمَنت

به دو مَخمور عروس حَبَشیت

خفته در حِجله‌ی جزع یمنت

به بناگوش تو و حلقه‌ی گوش

به دو زنجیر شِکَن بر شِکَنَت

به سِرِشک تر و خون جگرم

بسته بیرون و درون دَهَنت

به شرار دل و دود نفسم

مانده بر عارض جعد کشنت

به نیاز دل من در طلبت

به گداز تن من در حزنت

به دو تا موی که تعویذ من است

یادگار از سر مشکین رَسَنت

به نشانی که میان من و توست

نوش مرغان و نوای سُخنت

که مرا تا دل و جان است به جای

جای باشد به دل و جان مَنَت

دوست‌تر دارمت از هر دو جهان

دوست‌تر دارمت از خویشتنت

تو بمان دیر که «خاقانی» را

دل نمانده است ز دیر آمدنت

خاقانی شروانی

بی تو آری غزل سایه ندارد لطفی

12 نظر »

پنج شنبه ی هفته ی گذشته 17 دی ماه 1388، شصت و سومین زادروز محمد رضا لطفی بود. اجرای زیر مربوط به برنامه ی بزرگداشت هوشنگ ابتهاج (سایه) است که در سال 1997 در کلن آلمان برگزار شد و در آن ابتهاج غزلی را که برای دوست و همکارش لطفی سروده است خواند.

[audio: https://tarabestan.com/files/music/poem/pishe-saze-to.mp3]

دریافت فایلدانلود آهنگ

پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم
که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم

ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راست
تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم

صبر کن ای دل غمدیده که چون پیر حزین
عاقبت مژده ی نصرت رسد از پیرهنم

چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم

همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم

شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت
کی بود باز که شوری به جهان در فکنم

نی جدا زان لب و دندان جه نوایی دارد؟
من ز بی همنفسی ناله به دل می شکنم

بی تو آری غزل «سایه» ندارد «لطفی»
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم

هوشنگ ابتهاج (سایه)


ببینید:
ارغوان


تار: محمد رضا لطفی
تنبک: محمد قوی حلم
کنسرت بال در بال (کلن – 1997)

ای به فدای تو من و هر چه هست

بدون نظر »

صغیر اصفهانی

ای به فدای تو من و هر چه هست
وی تو حقیقت بت و من بت پرست

تا شدم از گردش چشم تو مست
پای زدم یکسره بر هر چه هست

دیگرم از غم نفسی نیست، هست؟
از منت ای جان خبری نیست، هست؟

خار بیابان جنون نی همین
پای ز مجنون دل آزرده خست

هر سر خاری که به پایش خلید
در دل و در دیده ی لیلی شکست

ماه فلک پیش رخت منفعل
سرو چمن در بر بالات پست

داشت ز غم دل سر دیوانگی
زلف تو اش پای به زنجیر بست

در ره عشق تو فتادم ز پای
آه نگیری گرم ای دوست دست

درخم زلف تو مرا حال دل
هست همان حالت ماهی به شست

یافت چه خوش حاصل ایام عمر
آن که شبی با تو به خلوت نشست

تا ابد از عشق تو نالد «صغیر»
دید رخت را چو به صبح الست

صغیر اصفهانی


خوشنویس: رضا شیخ محمدی (+)

دیدن روی تو و دادن جان مطلب ماست

4 نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/poem/didane-ruye-to.mp3]

دانلود فایلدانلود آهنگ

دیدن روی تو و دادن جان مطلب ماست
پرده بردار ز رخسار که جان بر لب ماست

بت روی تو پرستیم و ملامت شنویم
بت پرستی اگر این است که این مذهب ماست

گرچه در مکتب عشقیم همه ابجدخوان
شیخ را پیر خرد طفل ره مکتب ماست

شرب می با لب شیرین تو ما راست حلال
بی خبر زاهد از این ذوق که در مشرب ماست

نیست جز وصف رخ و زلف تو ما را سخنی
در همه سال و مه این قصه ی روز و شب ماست

در تو یک یا رب ما را اثری نیست ولی
قدسیان را به فلک غلغله از یا رب ماست

چرخ عشقیم و تو ما را چو مهی زیب کنار
خون دل چون شفق و اشک روان کوکب ماست

این که نامش به فلک مهر جهان افروز است
روشن است این که یکی ذره ز تاب و تب ماست

خواستم تا که شوم بسته ی فتراکش گفت
«فرصت» این بس که سرت خاک سم مرکب ماست

فرصت الدوله شیرازی


صدا: فیروزه امیر معز
آلبوم: برگ سبز- شماره 216
نوازندگان: حسن کسایی، رضا ورزنده، ناصر افتتاح

با من بی کس تنها شده یارا تو بمان

15 نظر »

امروز 13 دی، پنجاهمین سالگرد درگذشت نیما یوشیج است.
پس از درگذشت نیما، هوشنگ ابتهاج (سایه) غزلی را با مطلع «با من بی کس تنها شده یارا تو بمان» در رثای دوستش نیما، خطاب به شهریار سرود. شهریار نیز در پاسخ به سایه غزلی با مطلع «سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه؟» سرود. این دو غزل را بخوانید.

هوشنگ ابتهاج و نیما یوشیج

هوشنگ ابتهاج - سیاوش کسرایی - نیما یوشیج - احمد شاملو

[audio: https://tarabestan.com/files/music/others/negara-to-beman.mp3]

دریافت تصنیف با من بی کس تنها شده با صدای علی جهانداردانلود تصنیف با من بی کس تنها شده با صدای علی جهاندار

با من بی کس تنها شده یارا تو بمان

همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان

من بی برگ خزان دیده دگر رفتنی ام

تو همه بار و بری تازه بهارا تو بمان

داغ و درد است همه نقش و نگار دل من

بنگر این نقش به خون شسته نگارا تو بمان

زین بیابان گذری نیست سواران را لیک

دل ما خوش به فریبی است‌، غبارا تو بمان

هر دم از حلقه ی عشاق پریشانی رفت

به سر زلف بتان سلسله دارا تو بمان

شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم

پدرا، یارا، اندوه گسارا تو بمان

«سایه‌» در پای تو چون موج دمی زار گریست

که سر سبز تو خوش باد کنارا تو بمان

هوشنگ ابتهاج (سایه)


نیما یوشیج و شهریار

شهریار - شراگیم یوشیج - نیما یوشیج

پاسخ شهریار:

سایه جان رفتنی استیم بمانیم‌که چه‌؟

زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه‌؟

درس این زندگی از بهر ندانستن ماست

این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه‌؟

خود رسیدیم به جان‌، نقش عزیزی هر روز

دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه‌؟

آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز

بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه‌؟

دور سر هلهله و هاله‌ی شاهین اجل

ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه‌؟

کشتی‌ای را که پی غرق شدن ساخته‌اند

هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه‌؟

قسمت خرس و شغال است خود این باغ مویز

بی‌ثمر غوره‌ی چشمی بچلانیم که چه‌؟

بدتر از خواستن این لطمه‌ی نتوانستن

هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه‌؟

ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست

کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه‌؟

گر رهایی است برای همه خواهید از غرق

ورنه تنها خودی از لجه رهانیم‌که چه‌؟

ما که در خانه‌ی ایمان خدا ننشستیم

کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه؟

قاتل مرغ و خروسیم یکی‌مان کمتر

این همه جان گرامی بستانیم که چه‌؟

مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار

این همه جان گرامی بستانیم که چه‌؟

شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند

ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه‌؟

شهریار


خواننده: علی جهاندار
آلبوم: ساکن جان
آهنگساز: حسین پیرنیا


صفحه 11 از 21« بعدی...910111213...20...قبلی »
Simplified Theme by Nokia Theme transform by TowFriend | Powered by Wordpress | Aviva Web Directory
XHTML CSS RSS