از دوست به یادگار دردی دارم

2 نظر »
مجموعه‌ی رباعیات زیر به عنوان رباعیات مولوی منتشر شده‌‌است، اما برخی از آنها نیز به ابوسعید ابوالخیر نسبت داده شده‌اند.
از جمله رباعی «بر من در وصل بسته می‌دارد دوست» که در خوشنویسی زیر از میرعماد هم نام ابوسعید ابوالخیر به عنوان شاعر آمده است.

یادگار دوست

خوشنویسی اثر میر عماد


برای دیدن نسخه بزرگ خوشنویسی کلیک کنید

[audio: https://tarabestan.com/files/music/nazeri/yadgare-dust-1.mp3]

دانلود یادگار دوستدانلود آواز (درآمد) با صدای شهرام ناظری

[audio: https://tarabestan.com/files/music/nazeri/yadgare-dust-2.mp3]

دانلود یادگار دوستدانلود آواز در گوشه داد (سوز و گداز) با صدای شهرام ناظری

ای دوست قبولم کن و جانم بستان

مستم كن و از هر دو جهانم بستان

با هر چه دلم قرار گیرد بی تو

آتش به من اندر زن و آنم بستان

***

***

ای زندگی تن و توانم همه تو

جانی و دلی، ای دل و جانم همه تو

تو هستی من شدی، ‌از آنی همه من

من نیست شدم در تو، از آنم همه تو

***

***

بازآی که تا به خود نیازم بینی

بیداری شبهای درازم بینی

نی نی غلطم که خود فراق تو مرا

کی زنده رها کند که بازم بینی؟

***

***

هر روز دلم در غم تو زارتر است

وز من دل بی‌رحم تو بیزارتر است

بگذاشتیم، غم تو مگذاشت مرا

حقا که غمت از تو وفادارتر است

***

***

بر من در وصل بسته می‌دارد دوست

دل را به عنا شکسته می‌دارد دوست

زین پس من و دل‌شکستگی بر در اوست

چون دوست دل شکسته می‌دارد دوست

***

***

خود ممکن آن نیست که بردارم دل

آن به که به سودای تو بسپارم دل

گر من به غم عشق تو نسپارم دل

دل را چه کنم؟ بهر چه می‌دارم دل

***

***

در عشق تو هر حیله که کردم هیچ است

هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است

از درد تو هیچ روی درمانم نیست

درمان که کند مرا که دردم هیچ است

***

***

من بودم و دوش آن بت بنده‌نواز

از من همه لابه بود و از وی همه ناز

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید

شب را چه گنه، حدیث ما بود دراز

***

***

دل تنگم و دیدار تو درمان من است

بی رنگ رخت زمانه زندان من است

بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی

آنچ از غم هجران تو بر جان من است

***

***

ای نور دل دیده و جانم، چونی؟

وی آرزوی هر دو جهانم چونی؟

من بی لب لعل تو چنانم که مپرس

تو بی رخ زرد من، ندانم چونی

***

***

افغان کردم، بر آن فغانم می‌سوخت

خامش کردم چو خامشانم می‌سوخت

از جمله کران‌ها برون کرد مرا

رفتم به میان، در میانم می‌سوخت

***

***

من درد تو را ز دست آسان ندهم

دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم

از دوست به یادگار دردی دارم

کان درد به صدهزار درمان ندهم

مولوی


خواننده: شهرام ناظری
آلبوم: یادگار دوست
آهنگساز: کامبیز روشن روان
شعرخوانی: عبدالله آقازاده


خوشنویسی:‌
میرعماد

برای دیدن نسخه بزرگ خوشنویسی کلیک کنید

برسان باده که غم روی نمود ای ساقی

14 نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/shajarian/beresan-badeh.mp3]

دریافت فایلدانلود آهنگ برسان باده

برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی

حالیا عکس دل ما است در آیینه‌ی جام
تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی

beresan-badeh

دیدی آن یار که بستیم صد امید در او
چون به خون دل ما دست گشود ای ساقی

تیره شد آتش یزدانی ما از دم دیو
گرچه در چشم خود انداخته دود ای ساقی

تشنهی خون زمین است فلک، واین مه نو
کهنه داسی است که بس کشته درود ای ساقی

منتی نیست اگر روز و شبی بیشم داد
چه ازو کاست و بر من چه فزود ای ساقی

بس که شستیم به خوناب جگر جامهی جان
نه از او تار به جا ماند و نه پود ای ساقی

حق به دست دل من بود که در معبد عشق
سر به غیر تو نیاورد فرود ای ساقی

این لب و جام پی گردش می ساختهاند
ورنه بی می و لب جام چه سود ای ساقی

در فروبند که چون «سایه» در این خلوت غم
با کسم نیست سر گفت و شنود ای ساقی

هوشنگ ابتهاج (سایه)


دانلود خوشنویسی اثر علیرضا کدخدایی

خواننده: محمدرضا شجریان
آلبوم: کنسرت هم نوا با بم
همنوازان: حسین علیزاده، کیهان کلهر، همایون شجریان

چارده ساله بتی بر لب بام

3 نظر »
نگارگری چارده ساله بتی بر لب بام، شعری از جامی

نگارگری چارده ساله بتی بر لب بام

این نگارگری محصول کارگاه ابراهیم میرزا است که در قرن دهم هجری قمری تهیه شده است (منبع)


شعر چارده ساله بتی بر لب بام | شعر چارده ساله بتی بر لب بام | شعر چارده ساله بتی بر لب بام
شعر چارده ساله بتی بر لب بام | شعر چارده ساله بتی بر لب بام | شعر چارده ساله بتی بر لب بام»

این خوشنویسی اثر علی رضا عباسی تبریزی، خوشنویس قرن 11 هجری قمری است. برای دریافت یکجای شش صفحه خوشنویسی این شعر بر روی این پیوند (فایل پی‌دی‌اف) کلیک کنید.


چارده ساله بتی بر لب بام

چون مه چارده در حسن تمام

بر سر سرو، کله گوشه شکست

بر گل از سنبل تر سلسله بست

داد هنگامه‎ی معشوقی ساز

شیوه‎ی جلوه‎گری کرد آغاز

او فروزان چو مه و کرده هجوم

بر در و بامش اسیران چو نجوم

ناگهان پشت خمی همچو هلال

دامن از خون چو شفق مالامال

کرد در قبله‎ی او روی امید

ساخت فرش ره او موی سفید

گوهر اشک به مژگان می‎سفت

وز دو دیده گهر افشان می‎گفت:

کای پری با همه فرزانگیم

نام رفت از تو به دیوانگیم

لاله‎سان سوخته‎ی داغ توام

سبزه‎وش پی سپر باغ توام

نظر لطف به حالم بگشای

ریگ اندوه ز جانم بزدای

نوجوان حال کهن پیر چو دید

بوی صدق از نفس او نشنید

گفت کای پیر پراکنده‎نظر

روبگردان، به قفا باز نگر

که در آن منظره، گلرخساریست

که جهان از رخ او گلزاریست

او چو خورشید فلک، من ماهم

من کمین بنده‎ی او، او شاهم

عشقبازان چو جمالش نگرند

من که باشم که مرا نام برند

نیز بیچاره چو آن سو نگریست

تا ببیند که در آن منظره کیست

زد جوان دست و فکنداز بامش

داد چون سایه به خاک آرامش

کانکه با ما ره سودا سپرد

نیست لایق که دگر جا نگرد

هست آیین دوبینی ز هوس

قبله‎ی عشق یکی باشد و بس

جامی

هفت اورنگ » سبحه الابرار


شاهد:
گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن
چون دل به یکی دادی آتش به دو عالم زن
(فروغی بسطامی)

گه دلم پیش تو گاهی پیش او است
رو که در یک دل نمی گنجد دو دوست
(عمان سامانی)

نگارگری

ای به فدای تو من و هر چه هست

بدون نظر »

صغیر اصفهانی

ای به فدای تو من و هر چه هست
وی تو حقیقت بت و من بت پرست

تا شدم از گردش چشم تو مست
پای زدم یکسره بر هر چه هست

دیگرم از غم نفسی نیست، هست؟
از منت ای جان خبری نیست، هست؟

خار بیابان جنون نی همین
پای ز مجنون دل آزرده خست

هر سر خاری که به پایش خلید
در دل و در دیده ی لیلی شکست

ماه فلک پیش رخت منفعل
سرو چمن در بر بالات پست

داشت ز غم دل سر دیوانگی
زلف تو اش پای به زنجیر بست

در ره عشق تو فتادم ز پای
آه نگیری گرم ای دوست دست

درخم زلف تو مرا حال دل
هست همان حالت ماهی به شست

یافت چه خوش حاصل ایام عمر
آن که شبی با تو به خلوت نشست

تا ابد از عشق تو نالد «صغیر»
دید رخت را چو به صبح الست

صغیر اصفهانی


خوشنویس: رضا شیخ محمدی (+)

سری که درو سجود نیست سفچه به ازو

6 نظر »

مناجات نامه

ای عزیز
سری که درو سجود نیست، سفچه به ازو
و دستی که درو جود نیست، کفچه به ازو

الهی!
چون همه آن کنی که خواهی، از این مفلس بیچاره چه خواهی؟

الهی!
یافت تو آرزوی ما است، دریافت تو نه به بازوی ما است.

الهی!
همه از تو ترسند و من از خود.
از تو همه نیکی دیده ام و از خویش همه بد.

خواجه عبدالله انصاری

مناجات نامه » صفحه 195


خط: میر مالک دیلمی
منبع عکس: کتابخانه ی کنگره ایالات متحده (+)

شبی یاد دارم که چشمم نخفت

1 نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/shajarian/sham-o-parvaneh.mp3]

دانلود فایلدانلود تصنیف شمع و پروانه با صدای شجریان

شبی یاد دارم که چشمم نخفت

شنیدم که پروانه با شمع گفت

که من عاشقم گر بسوزم رواست

تو را گریه و سوز باری چراست؟

بگفت ای هوادار مسکین من

برفت انگبین یار شیرین من

چو شیرینی از من بدر می‌رود

چو فرهادم آتش به سر می‌رود

همی گفت و هر لحظه سیلاب درد

فرو می‌دویدش به رخسار زرد

که ای مدعی عشق کار تو نیست

که نه صبر داری نه یارای ایست

تو بگریزی از پیش یک شعله خام

من استاده‌ام تا بسوزم تمام

تو را آتش عشق اگر پر بسوخت

مرا بین که از پای تا سر بسوخت

همه شب در این گفت و گو بود شمع

به دیدار او وقت اصحاب، جمع

نرفته ز شب همچنان بهره‌ای

که ناگه بکشتش پری چهره‌ای

همی گفت و می‌رفت دودش به سر

همین بود پایان عشق، ای پسر

ره این است اگر خواهی آموختن

به کشتن فرج یابی از سوختن

مکن گریه بر گور مقتول دوست

قل الحمدلله که مقبول اوست

اگر عاشقی سر مشوی از مرض

چو سعدی فرو شوی دست از غرض

فدایی ندارد ز مقصود چنگ

وگر بر سرش تیر بارند و سنگ

به دریا مرو گفتمت زینهار

وگر می‌روی تن به توفان سپار

سعدی

بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور


خواننده: شجریان
آلبوم: بهار دلکش
دستگاه: شور

 

خوشنویس: محمد رضا رحیمی

Simplified Theme by Nokia Theme transform by TowFriend | Powered by Wordpress | Aviva Web Directory
XHTML CSS RSS