باز شوق یوسفم دامن گرفت

بدون نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/nazeri/shoghe-yusefam.mp3]

دریافت شوق یوسفم با صدای شهرام ناظریدانلود شوق یوسفم با صدای شهرام ناظری

باز شوق یوسفم دامن گرفت

پیر ما رابوی پیراهن گرفت

ای دریغا نازک آرای تنش

بوی خون می‌آید از پیراهنش

ای برادرها خبر چون می‌برید

این سفر آن گرگ یوسف را درید

یوسف من چه شد پیراهنت؟

بر چه خاکی ریخت خون روشنت

بر زمین سرد خون گرم تو

ریخت آن گرگ و نبودش شرم تو

تا نپنداری ز یادت غافلم

گریه می‌جوشد شب و روز از دلم

داغ ماتمهاست بر جانم بسی

در دلم پیوسته می‌گرید کسی

ای دریغا پاره‌ی دل جفت جان

بی جوانی مانده جاویدان جوان

در بهار عمر ای سرو جوان

ریختی چون برگریز ارغوان

ارغوانم، ارغوانم، لاله‌ام

در غمت خون می‌چکد از ناله‌ام

ان شقایق رسته در دامان دشت

گوش کن تا با تو گوید سرگذشت

نغمه‌ی ناخوانده را دادم به رود

تا بخواند بر جوانان این سرود

چشمه‌ای در کوه می‌جوشد منم

کز درون سنگ بیرون می‌زنم

از نگاه آب تابیدم به گل

وز رخ خود رنگ بخشیدم به گل

پر زدم از گل به خوناب شفق

ناله گشتم در گلوی مرغ حق

آذرخش از سینه‌ی من روشن است

تندر توفنده فریاد من است

هرکجا مشتی گره شد مشت من

زخمی هر تازیانه پشت من

هر کجا فریاد آزادی منم

من در این فریاد‌ها دم می‌زنم

هوشنگ ابتهاج (سایه)


شعر از مثنوی بانگ نی
بخش دیگری از این مثنوی را اینجا بخوانید
خواننده: شهرام ناظری
آلبوم: چاووش 8
شوق یوسف (شوشتری)
آهنگساز: محمدرضا لطفی
کاری از گروه شیدا

ای خون اصیلت به شتک‌ها ز غدیران

بدون نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/poem/ey-khune-asilat.mp3]

دانلود شعرخوانی ای خون اصیلت با صدای بهروز رضویدانلود شعر حسین منزوی با صدای بهروز رضوی

ای خون اصیلت به شتک‌ها ز غدیران
افشانده شرف‌ها به بلندای دلیران

جاری شده از کرب و بلا آمده وانگاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران

تو اختر سرخی که به انگیزه‌ی تکثیر
ترکید بر آیینه‌ی خورشیدضمیران

ای جوهر سرداری سرهای بریده
وی اصل نمیرندگی نسل نمیران

خرگاه تو می‌سوخت در اندیشه‌ی تاریخ
هر بار که آتش زده شد بیشه‌ی شیران

آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب
نظم تو پراکنده و اردوی تو ویران

وآن روز که با بیرقی از یک سر بی‌تن
تا شام شدی قافله‌سالار اسیران

تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند
باید که ز خون تو بنوشند کویران

تا اندکی از حق سخن را بگزارند
باید که ز خونت بنگارند دبیران

حد تو رثا نیست عزای تو حماسه است
ای کاسته شأن تو از این معرکه‌گیران

شعر: حسین منزوی

شعرخوانی: بهروز رضوی

قهرهای بادبادکی

بدون نظر »

اخم‌های زور زورکی

قهرهای بادبادکی

آشتیِ بی‌مقدمه

خنده‌های زیرزیرکی

***

***

قهرهای تو چه جالب است

قهرهای یک دقیقه‌ای

تلخ و تند و تیز و بانمک

واقعاً که با سلیقه‌ای

***

***

با یکی دو جمله‌ی قشنگ

دیوِ قهر دور می‌شود

سور و سات آشتی‌کنان

زود جفت و جور می‌شود

***

***

تو چه خوب وصله می‌کنی

روح نخ‌نما و پاره را

کوک می‌زنی به آسمان

ماه و دکمه‌ی ستاره را

***

***

قهرهای خنده‌دار تو

نوع دیگری از آشتی‌ست

باز هم سر کلاسِ قهر

آشتی کن و بگیر بیست

عرفان نظرآهاری

از کتاب: کوله‌پشتی‌ات کجاست؟

ای مرز پر گهر

بدون نظر »
امروز هشتم دی ماه زادروز فروغ فرخزاد است با شماره شناسنامه‌ی ۶۷۸ است.
شناسنامه فروغ فرخزاد

شناسنامه فروغ فرخزاد

فاتح شدم
خود را به ثبت رساندم
خود را به نامی در یک شناسنامه مزین کردم
و هستیم به یک شماره مشخص شد
پس زنده باد ۶۷۸، صادره از بخش ۵، ساکن تهران

دیگر خیالم از همه سو راحت است
آغوش مهربان مام وطن
پستانک سوابق پر افتخار تاریخی
لالایی تمدن و فرهنگ
و جق و جق جقجقه‌ی قانون…

آه
دیگر خیالم از همه سو راحت است
از فرط شادمانی
رفتم کنار پنجره با اشتیاق
ششصد و هفتاد و هشت بار هوا را که از غبار پِهِن
و بوی خاکروبه و ادرار، منقبض شده بود
درون سینه فرو دادم

و زیر ششصد و هفتاد و هشت قبض بدهکاری
و روی ششصد و هفتاد و هشت تقاضای کار نوشتم:
«فروغ فرخزاد»

در سرزمین شعر و گل و بلبل
موهبتی است زیستن،
آن هم
وقتی که واقعیت موجود بودن تو پس از سالهای سال پذیرفته می‌شود
جایی که من با اولین نگاه رسمیم
از لای پرده
ششصد و هفتاد و هشت شاعر را می‌بینم
که حقه‌باز‌ها
همه در هیات غریب گدایان
در لای خاکروبه به دنبال وزن و قافیه می‌گردند

و از صدای اولین قدم رسمیم
یک‌باره از میان لجنزارهای تیره
ششصد و هفتاد و هشت بلبل مرموز
که از سر تفنن خود را به شکل ششصد و هفتاد و هشت کلاغ سیاه پیر در آورده‌اند
با تنبلی به سوی حاشیه‌ی روز می‌پرند

و اولین نفس زدن رسمیم
آغشته می‌شود به بوی ششصد و هفتاد و هشت شاخه گل سرخ
محصول کارخانجات عظیم پلاسکو

موهبتی است زیستن؛ آری
در زادگاه شیخ ابودلقک کمانچه‌کش فوری
و شیخ ای دل،‌ای دلِ تنبک‌تبار تنبوری

شهر ستارگان گران، وزن ساق و باس.ن و پس.تان و پشت جلد و هنر
گهواره‌ی مؤلفان فلسفه‌ی «ای بابا به من چه ولش کن!»
مهد مسابقات المپیک هوش – وای جایی که دست به هر دستگاه نقلی تصویر و صوت می‌زنی از آن
بوق نبوغ نابغه‌ای تازه‌سال می‌آید

و برگزیدگان فکری ملت
وقتی که در کلاس اکابر حضور می‌یابند
هر یک به روی سینه
ششصد و هفتاد و هشت کباب پز برقی
و بر دو دست
ششصد و هفتاد و هشت ساعت ناوزر ردیف کرده و می‌دانند
که ناتوانی از خواص تهی‌کیسه بودن است نه نادانی

فاتح شدم، بله فاتح شدم
کنون به شادمانی این فتح
در پای آینه با افتخار
ششصد و هفتاد و هشت شمع نسیه می‌افروزم
و می‌پرم به روی طاقچه
تا با اجازه چند کلامی
درباره‌ی فواید قانونی حیات به عرض حضورتان برسانم
و اولین کلنگ ساختمان رفیع زندگیم را
همراه با طنین کف زدنی پر شور
بر فرق فرق خویش بکوبم

من زنده‌ام؛ بله
مانند زنده‌رود که یک روز زنده بود
و از تمام آنچه که در انحصار مردم زنده است بهره خواهم برد
من می‌توانم از فردا
در کوچه‌های شهر که سرشار از مواهب ملی است
و در میان سایه‌های سبکبار تیرهای تلگراف
گردش‌کنان قدم بردارم
و با غرور
ششصد و هفتاد و هشت بار به دیوار مستراح‌های عمومی بنویسم:
«خط نوشتم که خر کند خنده»

من می‌توانم از فردا
همچون وطن‌پرست غیوری
سهمی از ایده آل عظیمی که اجتماع
هر چارشنبه بعد از ظهر، آن را
با اشتیاق و دلهره دنبال می‌کند
در قلب و مغز خویش داشته باشم
سهمی از آن هزار هوس‌پرور هزار ریالی
که می‌توان به مصرف یخچال و مبل و پرده رساندش
یا آن که در ازای
ششصد و هفتاد و هشت رای طبیعی
آن را شبی به
ششصد و هفتاد و هشت مرد وطن بخشید

من می‌توانم از فردا
در پستوی مغازه‌ی خاچیک
بعد از فرو کشیدن چندین نفس
ز چند گرم جنس دست اول خالص
و صرف چند بادیه پپسی کولای ناخالص
و پخش چند یا حق و یا هو و وغ وغ و هو هو
رسما به مجمع فضلای فکور و فضله‌های فاضل روشنفکر
و پیران مکتب داخ داخ تاراخ تاراخ بپیوندم

و طرح اولین رمان بزرگم را
که در حوالی سنه‌ی
یک هزار و ششصد و هفتاد و هشت شمسی تبریزی
رسما به زیر دستگاه تهیدست چاپ خواهد رفت
بر هر دو پشت ششصد و هفتاد و هشت پاکت اشنوی اصل ویژه بریزم

من می‌توانم از فردا
با اعتماد کامل
خود را برای ششصد و هفتاد و هشت دوره
به یک دستگاه مسند مخمل پوش
در مجلس تجمع و تامین آتیه
یا مجلس سپاس و ثنا میهمان کنم
زیرا که من تمام مندرجات مجله‌ی هنر و دانش
و تملق و کرنش را می‌خوانم
و شیوه‌ی درست نوشتن را می‌دانم

من در میان توده‌ی سازنده‌ای قدم به عرصه‌ی هستی نهاده‌ام
که گرچه نان ندارد اما
به جای آن
میدان دید باز و وسیعی دارد
که مرزهای فعلی جغرافیاییش
از جانب شمال
به میدان پر طراوت و سبز تیر
و از جنوب
به میدان باستانی اعدام
و در مناطق پر ازدحام
به میدان توپخانه رسیده است
و در پناه آسمان درخشان و امن امنیتش
از صبح تا غروب
ششصد و هفتاد و هشت قوی قَوی هیکل گچی
به اتفاق ششصد و هفتاد و هشت فرشته
-آن هم فرشته‌ی از خاک و گِل سرشته-
به تبلیغ طرح‌های سکون و سکوت مشغولند

فاتح شدم بله!
فاتح شدم!
پس زنده باد ۶۷۸ صادره از بخش ۵ ساکن تهران
که در پناه پشتکار و اراده
به آن چنان مقام رفیعی رسیده است
که در چارچوب پنجره‌ای
در ارتفاع ششصد و هفتاد و هشت متری سطح زمین قرار گرفته است
و افتخار این را دارد که می‌تواند
از همین دریچه -نه از راه پلکان-
خود را
دیوانه‌وار به دامان مهربان مام وطن سرنگون کند
و آخرین وصیتش این است:
«که در ازای ششصد و هفتاد و هشت سکه، حضرت استاد آبراهام صهبا
مرثیه‌ای به قافیه‌ی کشک
در رثای حیاتش رقم زند!»

فروغ فرخزاد

کتاب: تولدی دیگر

پی‌نوشت: درباره صحت برگه اول شناسنامه تردید دارم. لطفا اگر می توانید صحت آن را تایید کنید اطلاع بدهید.

شمشیر روی نقشه جغرافیا دوید

بدون نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/poem/badi-vazid.mp3]

دریافت شمشیر و جغرافیا با صدای محمد کاظم کاظمیدانلود شمشیر و جغرافیا با صدای محمد کاظم کاظمی

بادی وزید و دشت سترون درست شد
طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد

شمشیر روی نقشه‌ی جغرافیا دوید
این‌سان برای ما و تو میهن درست شد

یعنی که از مصالح دیوار دیگران‌
یک خاکریز بین تو و من درست شد

بین تمام مردم دنیا گل و چمن‌
بین من و تو آتش و آهن درست شد

یک سو من ایستادم و گویی خدا شدم‌
یک سو تو ایستادی و دشمن درست شد

یک سو تو ایستادی و گویی خدا شدی‌
یک سو من ایستادم و دشمن درست شد

یک سو همه سپهبد و ارتشبد آمدند
یک سو همه دگرمن و تورَن‌ درست شد

آن طاقهای گنبدی لاجوردگون‌
این گونه شد که سنگ فلاخن درست شد

آن حوضهای کاشی گلدار باستان‌
چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد

آن حله‌های بافته از تار و پود جان‌
بندی که می‌نشست به گردن درست شد

آن لوح‌های گچ‌بری رو به آفتاب‌
سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب‌
سنگی به قبر مردم کدکن درست شد

***

سازی بزن که دیر زمانی است نغمه‌ها
در دستگاه ما و تو شیون درست شد

دستی بده که ـ گرچه به دنیا امید نیست ـ
شاید پلی برای رسیدن‌، درست شد

***

شاید که باز هم کسی از بلخ و بامیان‌
با کاروان حلّه بیاید به سیستان‌

وقت وصال یار دبستانی آمده است
بویی عجیب می‌رسد از جوی مولیان‌

سیمرغ سالخورده گشوده است بال و پر
«بر گِردِ او به هر سر شاخی پرندگان‌»

ما شاخه‌های توأم سیبیم و دور نیست
باری دگر شکوفه بیاریم توأمان‌

با هم رها کنیم دو تا سیب سرخ را
در حوضهای کاشی گلدار باستان‌

بر نقشه‌های کهنه خطی تازه می‌کشیم
از کوچه‌های قونیه تا دشت خاوران

تیر و کمان به دست من و توست، هموطن
لفظ دری بیاور و بگذار در کمان‌

محمد کاظم کاظمی

شاعر معاصر افغان


دگرمن و تورَن: از مناصب نظامی افغانستان است.
بر گِردِ او به هر سر شاخی پرندگان‌: مصراعی از شعر «ققنوس» نیمایوشیج

من در کجای جهان ایستاده ام؟

بدون نظر »
خسرو گلسرخی، بند 6، 7، و 8 شعر زیر را در جلسه ی دادگاه خود در سال 1352 در مقابل رییس دادگاه قرائت کرد. دادگاهی که در نهایت به اعدام وی منتهی شد.
تفاوت کوچکی بین این قرائت و متن اصلی شعر وجود دارد. آن جا که در ابتدای بند 6، گلسرخی در دادگا به جای «ای سوگوار سبز بهار/ این جامه ی سیاه معلق را» از «این استعمار» استفاده می کند.
[audio: https://tarabestan.com/files/music/poem/seghle-zamin-kojast.mp3]

دانلود شعر با صدای خسرو گلسرخیدانلود شعر با صدای خسرو گلسرخی

1
در رودهای جدایی
ایمان سبز ماست که جاری است
او می رود در دل مرداب های شهر
در راه آفتاب
خم می کند بلندی هر سرو سرفراز

2
از خون من بیا بپوش ردایی
من غرق می شوم
در برودت دعوت
ای سرزمین من
ای خوب جاودانه ی برهنه
قلبت کجای زمین است؟
که بادهای همهمه را
اینک صدا زنم
در حجره های ساکت تپیدن آن

3
در من همیشه تو بیداری
ای که نشسته ای به تکاپوی خفتن من
در من
همیشه تو می خوانی هر ناسروده را
ای چشمهای گیاهان مانده
در تن خاک
کجای ریزش باران شرق را
خواهید دید؟
اینک
میان قطره های خون شهیدم
فوج پرندگان سپید
با خویش می برند
غمنامه ی شگفت اسارت را
تا برج خون ملتهب بابک خرم
آن برج بی دفاع

4
این سرزمین من است که می گرید
این سرزمین من است که عریان است
باران دگر نیامده چندی است
آن گریه های ابر کجا رفته است؟
عریانی کشت زار را
با خون خویش بپوشان

5
این کاج های بلند است
که در میانه ی جنگل
عاشقانه می خواند
ترانه ی سیال سبز پیوستن
برای مردم شهر
نه! چشمهای تو ای خوبتر ز جنگل کاج
اینک برهنه ی تبر است
با سبزی درخت هیاهوست

6
ای سوگوار سبز بهار
این جامه ی سیاه معلق را
چگونه پیوندی است
با سرزمین من؟
آن کس که سوگوار کرد خاک مرا
آیا شکست
در رفت و آمد حمل این همه تاراج؟

7
این سرزمین من چه بی دریغ بود
که سایه ی مطبوع خویش را
بر شانه های ذوالاکتاف پهن کرد
و باغها میان عطش سوخت
و از شانه ها طناب گذر کرد
این سرزمین من چه بی دریغ بود

8
ثقل زمین کجاست؟
من در کجای جهان ایستاده ام؟
با باری ز فریادهای خفته و خونین
ای سرزمین من!
من در کجای جهان ایستاده ام…؟

خسرو گلسرخی

شعر: سروده های خفته

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

بدون نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/shajarian/yade-ayam.mp3]

دانلود یاد ایامی از آلبوم یاد ایامدانلود یاد ایامی از آلبوم یاد ایام با صدای شجریان

[audio: https://tarabestan.com/files/music/shajarian/yade-ayam-recital.mp3]

دانلود یاد ایامی از آلبوم گلهای تازه ۶۵دانلود شعرخوانی یاد ایامی از آلبوم گلهای تازه ۶۵

[audio: https://tarabestan.com/files/music/shajarian/yade-ayam-golha.mp3]

دانلود یاد ایامی از آلبوم گلهای تازه ۶۵ با صدای شجریاندانلود یاد ایامی از آلبوم گلهای تازه ۶۵ با صدای شجریان

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم

گرد آن شمع طرب می‌سوختم پروانه‌وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم

آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود
عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم

چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی
چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم

در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود
در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم

درد بی‌عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم

بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش
نغمه‌ها بودی مرا تا همزبانی داشتم

رهی معیری

خواننده: محمد رضا شجریان
آلبوم: یاد ایام


خواننده: محمد رضا شجریان
آلبوم: گلهای تازه ۶۵

دل داده‌ام بر باد، بر هر چه بادا باد

بدون نظر »

دل داده‌ام بر باد، بر هر چه بادا باد
مجنون‌تر از لیلی، شیرین‌تر از فرهاد

ای عشق از آتش، اصل و نسب داری
از تیره‌ی دودی، از دودمان باد

آب از تو طوفان شد، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش، در جان باد افتاد

هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد، کاهی به دست باد

هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را، اندوه مادرزاد

از خاک ما در باد، بوی تو می‌آید
تنها تو می‌مانی، ما می‌رویم از یاد

قیصر امین‌پور

کاروان شهید

بدون نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/nazeri/karevane-shahid.mp3]

دانلود کاروان شهید با صدای شهرام ناظری

می‌گذرد کاروان، روی گل ارغوان
قافله ‌سالار آن، سرو شهید جوان
در غم این عاشقان، چشم فلک خون ‌فشان
داغ جدایی به دل، آتش حسرت به جان

خورشیدی تابیدی،‌ ای شهید
در دل‌ها جاویدی،‌ ای شهید
می‌گرید در سوگت، آسمان
می‌سوزد از داغت، شمع جان
چون روید لاله از، خاک تو
یاد آرم از جان، پاک تو
یاد آرم از جان، پاک تو

بنگر چون شد، دل‌ها خون شد، زین آتش‌ها
از موج خون، شد لاله‌ گون، دشت و صحرا
زین درد و غم، گرید عالم،‌ ای شهید ما
از این ماتم، خون می‌گریم

ای یاران،‌ ای یاران، سوزم از داغ غمی
داغ ظلم و ستمی
خون هر جانباز، می‌دهد آواز
جان فدای وطنم، خاک ایران کفنم
ای دریغا، لاله‌ی ما
گشته گلگون، خفته در خون

خورشیدی تابیدی،‌ ای شهید
در دل‌ها جاویدی،‌ ای شهید
می‌گرید در سوگت، آسمان
می‌سوزد از داغت، شمع جان

محمد ذکایی

خواننده: شهرام ناظری
آلبوم: چاووش ۸
آهنگساز: محمدرضا لطفی
تاریخ اجرا: تابستان ۱۳۵۹

می و میخانه مست و می کشان مست

بدون نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/others/jame-madhushi.mp3]

دانلود تصنیف سرمستاندانلود جام مدهوشی با صدای علی اصغر شاهزیدی

می و میخانه مست و می‌کشان مست
زمین مست و زمان مست، آسمان مست
نسیم از حلقه‌ی زلف تو بگذشت
چمن شد مست و باغ و باغبان مست
تا زدم یک جرعه‌ی می از چشم مستت
تا گرفتم جام مدهوشی ز دستت
شد زمین مست،
آسمان مست،
بلبلان نغمه‌خوان مست
باغ مست و باغبان مست

تو زمزمه‌ی چنگ و رود منی
نغمه‌ی خفته در تار و پود منی
تو باده و جام و سبوی منی
مایه‌ی هستی و های و هوی منی

گر چه مست مستم، نه می‌پرستم
به هر دو جهان مست عشق تو هستم
تا من چشم مست تو دیدم
ز ساغر عشقت دو جرعه کشیدم

شد زمین مست،
آسمان مست،
بلبلان نغمه‌خوان مست
باغ مست و باغبان مست،
باغ مست و باغبان مست

 

بیژن ترقی

نام ترانه: جام مدهوشی
آلبوم: چرخ گردون
آهنگساز: علی تجویدی
تنظیم: فریدون شهبازیان

صفحه 1 از 812345...قبلی »
Simplified Theme by Nokia Theme transform by TowFriend | Powered by Wordpress | Aviva Web Directory
XHTML CSS RSS