دلبر به ما رسید و جفا را بهانه كرد
افكند سر به زیر و حیا را بهانه كرد

آمد به بزم، دید منِ تیره روز را
ننشست، رفت و تنگی جا را بهانه كرد

رفتم به مسجد از پی نظاره رخش
بر رو گرفت دست و دعا را بهانه كرد

آغشته بود پنجه اش از خون عاشقان
بستن به دست خویش حنا را بهانه كرد

شاطر عباس قمی (صبوحی)