حال من چنان است

8 نظر »

و یکی از حسن بصری پرسید که:

«چگونه ای؟»

گفت:

«چگونه بود حال کسی که با قومی در دریا باشند، کشتی بشکند و هرکسی بر تخته ای بماند؟»

گفتند:

«صعب»

گفت:

«حال من چنان است.»

امام محمد غزالی

کیمیای سعادت (جلد 2 » رکن چهارم » در منجیات » در خوف و رجا)


شاهد:

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را

جواب:

کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه؟

آن دل که تو دیده‌ای ز غم خون شد و رفت

3 نظر »
[audio: http://tardid.net/files/music/seraj/an-del-ke-to-didei.mp3]

دریافت فایلدانلود آهنگ

ما را نبود دلی که کار آید ازو
جز ناله که هر دمی هزار آید ازو
چندان گریم که کوچه‌ها گِل گردد
نِی روید و ناله های زار آید ازو

***
آن دل که تو دیده‌ای ز غم خون شد و رفت
وز دیده‌ی خون گرفته بیرون شد و رفت
روزی به هوای عشق سیری می کرد
لیلی صفتی بدید و مجنون شد و رفت

ابو سعید ابوالخیر


شاهد:

چندان گریستم که هر کس که برگذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جو است
حافظ


شاهد:
دل را به کف هر که نهم بازپس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد


ساز و آواز در دستگاه شور
خواننده: حسام الدین سراج
آهنگساز: حسام الدین سراج – جلال ذوالفنون
آلبوم: آینه رو

ای شط شیرین پر شوکت من

11 نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/forough/shatte-shirin.mp3]

دریافت فایلدانلود شعر با صدای فروغ فرخزاد

[audio: https://tarabestan.com/files/music/akhavan/ghazal-III.mp3]

دریافت فایلدانلود شعر با صدای مهدی اخوان ثالث

ای تکیه گاه و پناه
زیباترین لحظه های
پرعصمت و پر شکوه
تنهایی و خلوت من
ای شط شیرین پرشوکت من

ای با تو من گشته بسیار
درکوچه‎های بزرگ نجابت
ظاهر نه بن بست عابر فریبنده‎ی استجابت
در کوچه‎های سرور و غم راستینی که‎مان بود
در کوچه باغ گل ساکت نازهایت
در کوچه باغ گل سرخ شرمم
در کوچه‎های نوازش
در کوچه‎های چه شبهای بسیار
تا ساحل سیمگون سحرگاه رفتن
در کوچه‎های مه آلود بس گفت و گو ها
بی هیچ از لذت خواب گفتن
در کوچه‎های نجیب غزلها که چشم تو می خواند
گهگاه اگر از سخن باز می‎ماند
افسون پاک منش پیش می‎راند

ای شط پر شوکت هر چه زیبایی پاک
ای شط زیبای پر شوکت من
ای رفته تا دوردستان
آنجا بگو تا کدامین ستاره است
روشن‎ترین همنشین شب غربت تو؟
ای همنشین قدیم شب غربت من

ای تکیه‎گاه و پناه
غمگین‎ترین لحظه‎های کنون بی‎نگاهت تهی مانده از نور
در کوچه‎باغ گل تیره و تلخ اندوه
در کوچه‎های چه شبها که کنون همه کور
آنجا بگو تا کدامین ستاره است
که شب‎فروز تو خورشید پاره است؟

مهدی اخوان ثالث

آشکارا نهان کنم تا چند؟

10 نظر »

آشکارا نهان کنم تا چند؟
دوست می‌دارمت به بانگ بلند

دلم از جان نخست دست بشست
بعد از آن دیده بر رخت افکند

عاشقان تو نیک معذورند
زان که نبود کسی تو را مانند

دیده‌ای کو رخ تو دیده بود
خواه راحت رسان و خواه گزند

ای ملامت کنان مرا در عشق
گوش من نشنود از این سان پند

گرچه من دور مانده‌ام ز برت
با خیال تو کرده‌ام پیوند

آن چنان در دلی که پنداری
ناظرم در تو دایم، ای دلبند

تو کجایی و ما کجا هیهات!
ای عراقی خیال خیره مبند

فخرالدین عراقی


شاهد:
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق
غماز بود اشک و عیان کرد راز من (سپاس)

می خواهم نباشم

5 نظر »

می خواهم نباشم
کاش سرم را بردارم و برای یک هفته در گنجه ای بگذارم
و قفل کنم!
در تاریکی یک گنجه خالی.

و روی شانه هایم،
در جای خالی سرم
چناری بکارم.
و برای یک هفته،
در سایه اش آرام بگیرم!

ناظم حکمت

شاعر ترک
ترجمه رضا سید حسینی

تو را سری است که با ما فرو نمی‌آید

14 نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/shajarian/to-ra-sarist.mp3]

دریافت فایلدانلود آواز «تو را سری است که با ما» با صدای شجریان

تو را سری است که با ما فرو نمی‌آید
مرا دلی که صبوری از او نمی‌آید

کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمی‌آید

جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
که مهربانی از آن طبع و خو نمی‌آید

چه جور کز خم چوگان زلف مشکینت
بر اوفتاده مسکین چو گو نمی‌آید

اگر هزار گزند آید از تو بر دل ریش
بد از من است که گویم نکو نمی‌آید

گر از حدیث تو کوته کنم زبان امید
که هیچ حاصل از این گفت و گو نمی‌آید

گمان برند که در عود سوز سینه من
بمرد آتش معنی که بو نمی‌آید

چه عاشق است که فریاد دردناکش نیست
چه مجلس است کز او های و هو نمی‌آید

به شیر بود مگر شور عشق سعدی را
که پیر گشت و تغیر در او نمی‌آید

سعدی

ساز و آواز در شوشتری
آلبوم: فریاد
آواز: محمد رضا شجریان
تنبک و آواز: همایون شجریان
تار: حسین علیزاده
کمانچه: کیهان کلهر

یک دست به مصحفیم و یک دست به جام

3 نظر »

يک دست به مصحفيم و يک دست به جام
گه نزد حلاليم و گهی نزد حرام
مایيم در اين گنبد ناپخته خام
نه کافر مطلق نه مسلمان تمام

مهستی گنجوی

ای خواجه سلام علیک از زحمت ما چونی؟

4 نظر »
احساس شخصی من این است که این غزل نوعی گفت و گو با خویشتن است. گفت و گوی جسم با جان.

ای خواجه سلام علیک از زحمت ما چونی؟
ای معدن زیبایی وی کان وفا چونی؟

در جنت و در دوزخ پرسان تواند ای جان
کای جنت روحانی وی بحر صفا چونی؟

هر نور تو را گوید ای چشم و چراغ من
هر رنج تو را گوید کای دفع بلا چونی؟

ای خدمت تو کردن چون گل به شکر خوردن
زین خدمت پوسیده زین طال بقا چونی؟

در وقت جفا دل را صد تاج و کمر بخشی
در وقت جفا اینی تا وقت وفا چونی؟

ای موسی این دوران چونی تو ز فرعونان؟
وی شاه ید بیضا با اهل عمی چونی؟

گوید به تو هر گلشن هر نرگس و هر سوسن
کز زحمت و رنج ما ای باد صبا چونی؟

ای آب خضر چونی از گردش چرخ آخر؟
وی تاج همه جانها دربند قبا چونی؟

ای جان عنادیده خامش که عنایتها
پرسند تو را هر دم کز رنج و عنا چونی؟

مولوی

فردا که می رسد باز… تکرار روز پیشیم!

8 نظر »

هر روز و شب ، من و تو
سرگرم کار خویشیم
فردا که می رسد باز
تکرار روز پیشیم!

فریبا شش بلوکی

Simplified Theme by Nokia Theme transform by TowFriend | Powered by Wordpress | Aviva Web Directory
XHTML CSS RSS