امروز 24 بهمن ماه، چهل و سومین سالگرد درگذشت فروغ فرخزاد بزرگ است.
وی شاعری بود که بر خلاف بسیاری از هم روزگارانش، هرگز شاعری پیشه نکرد، اما شاعرانه زیست.
صداقت را نه فقط در شعرهایش فریاد کرد، که تک تک شؤون زندگیش تبلور راستی و شاعرانگی اش بود.
شاعری که انسان بود و تمامیت انسان بودنش را با همه ی قوتها و ضعفهایش به واژه کشید.
شاعری که هرگز «اسیر» سرزنشهای جامعه ی بیمار نشد و با شکستن «دیوار»های عادت، «عصیان» کرد و در روزگار سترون شعر «تولدی دیگر» داشت. هرچند رفتن نابهنگامش مجبورمان کرد که «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»
هر سال در چنین روزهایی و در آستانه ی سالگرد پروازش، با خود می اندیشم که چرا فروغ بزرگ، تنها سی و دو سال زیست؟ هرگز مرگ شاملو غمگینم نکرد. چرا که وی به اوج رسید، در اوج شاعر بود، و در اوج رفت. اما فروغ چه؟
به راستی اگر شاعر شعر «ای هفت سالگی» می ماند و هفتاد ساله می شد، کدامین قله ی شعر و ادب فارسی می ماند که او فتح نکرده باشد؟
با این حال دلم برای فروغ بزرگ نمی سوزد، چرا که وی با «تولدی دیگر» برای همیشه جاودانه شد. دلم برای شهرم می سوزد که فروغش هنوز در گورستان ظهیرالدوله سایه بانی ندارد تا برف و باران این روزها خیسش نکند.
همچون فروغ «دلم برای باغچه می سوزد.»
دلم برای شعر می سوزد.
[audio: https://tarabestan.com/files/music/poem/forough-interview.mp3]
ایرج گرگین این مصاحبه ی رادیویی را چند ماه پیش از مرگ فروغ انجام داده بود. مصاحبه ای که واکنشهای متفاوت و گاه تندی را در محافل ادبی آن روزها برانگیخت.
فروغ در این قسمت از مصاحبه درمورد شعر کلاسیک فارسی و شعر نو صحبت می کند.
سلام
خیلی وقت بودکه به دنبال صدای فروغ میگشتم واقا ممنون
چرا توقف کنم؟تنها صداست که میماند…
با احترام
به ياد او شعري از دفتر نان بهشت با کمک از قلم خود او ارسال ميكنم خوشحال ميشوم نمايش داده شود.
**********************هميشه در ياد**
پری کوچک غمگینی
دربوسه هاي پريشان دست باد
ماند در بستر
وان شعله رميده خورشيد
در لرزشي شبانه و مستانه
لرزيد تا سحر
و از خنده هاي وحشي طوفان زندگي
نا گاه
دريك سحر
از خواب زندگي پريد
با اين همه كنايه به دنياي چند و چون
از پشت ميله هاي سرد و تيره فردا
با سنفوني *زنده باد رويا ها*
دريك سحر پريد
(بيهوده مي دويم به دنبالش)
زيرا ((فروغ)) آن پري كوچك غمگين
رفته است
رفته است بي خبر
(هر چند ره به ساحل فكرش نبرده ايم)
اما
او زنده است و آن همه * اشعارش*
در اين جهان گيج مرفيني
در اين جهان فلسفه و قانون
در اين جهان لخت از احساس
مرهم شود دمي
چشمان خيس و خوني دقايق را
شعري از دفتر (نان و بهشت )محمد تقي اقدام
سپاس فراوان به خاطر به اشتراک گذاشتن این شعر و همراهی شما
ی عالی هزار بار عالی با فروغ زدگی میکنم و با او نفس میکشم و زندگی پر درد هر روزم را چون زندگی او احساس میکنم..
سلام.
به نظر من ایشون از “خاص ترین” شعرای ادبیات ایران بود.
حرف ها و نظرات زیاد و گاها متناقضی درباره ی ایشون شنیدم اما هیچکدوم از این حرف خاص و منحصر به فرد بودن جایگاه فروغ رو نمیتونه تحت تاثیر قرار بده.
هنوز هم وقتی آهنگ “پرنده مردنی است” رو با صدای نیکی کریمی میشنوم لذت میبرم.
پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردني ست
در منحصر به فرد بودن فروغ باهات موافقم. هرچند اگر من بخواهم فروغ را در یک جمله توصیف کنم می گم «فروغ شاعرترین شاعر معاصر است.»
نه فقط از نظر تواناییهای زبانی، بلکه از نظر تمام خصوصیاتی که از یک شاعر انتظار داریم.
بخدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخم چید
غنچه آه شدم صد افسوس که لبم باز بر آن لب نرسید
باز هم وقت غروب،
باز اما بی فروغ…
مهر آمد،مهربانی را نیاورد
گوش مردم آشنا با این دروغ
دوستانم،
خسته از تفریح سالم
گرم از آغوش گرم خانواده
من ولی از کار خسته،
دل شکسته،
از محیطی سرد و بسته
داغدار مادری در باد رفته،
خنده ای از یاد رفته،
عاشقی در خاک خفته
مانده از او چند بیتی،
که برای “طفلکی در خواب” گفته
با دوتا عکس قدیمی
هم غریب و هم صمیمی
مهر آمد،
من هنوزم بی فروغ…
مریم جان ممنون از فضای زیبایی که در اختیارمون گذاشتی
تنها صداست که می ماند ..فروغ همیشه جاودان ایران زمین
سپاس
نظر دادن