Aug 31
محمد رضا شفیعی کدکنی سه روز پیش 5 شهریور 1388 ایران را به مقصد امریکا ترک کرد.
[audio: https://tarabestan.com/files/music/others/gavan.mp3]
دانلود آهنگ به کجا چنین شتابان
«به کجا چنین شتابان؟»
گون از نسیم پرسید.
«دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟»
«همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟»
«به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا سرایم»
«سفرت به خیر! اما
تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را»
محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)
کتاب کوچه باغهای نیشابور
خواننده: مهدی فلاح
آلبوم: گون
Aug 27
ای عزیز
سری که درو سجود نیست، سفچه به ازو
و دستی که درو جود نیست، کفچه به ازو
الهی!
چون همه آن کنی که خواهی، از این مفلس بیچاره چه خواهی؟
الهی!
یافت تو آرزوی ما است، دریافت تو نه به بازوی ما است.
الهی!
همه از تو ترسند و من از خود.
از تو همه نیکی دیده ام و از خویش همه بد.
خواجه عبدالله انصاری
مناجات نامه » صفحه 195
خط: میر مالک دیلمی
منبع عکس: کتابخانه ی کنگره ایالات متحده (+)
Aug 21
اذان
موذن زاده اردبیلی: در گوشه روح الارواح، دستگاه بیات ترک
[audio: https://tarabestan.com/files/music/others/azan-moazzenzadeh.mp3]
دانلود اذان موذن زاده اردبیلی
ربنا
شجریان: در گوشه عراق، دستگاه شور
[audio: https://tarabestan.com/files/music/shajarian/rabbana.mp3]
دانلود ربنای شجریان
مناجات (مولوی)
شجریان: در دستگاه افشاری (این دهان بستی دهانی باز شد)
[audio: https://tarabestan.com/files/music/shajarian/in-dahan.mp3]
دانلود مثنوی این دهان بسستی با صدای شجریان
Aug 14
احمد شاملو این شعر را برای وارتان سالاخانيان از همرزمانش که در زیر شکنجه جان سپرده بود سروده بود. در نسخهی چاپ شدهی این شعر در پیش از انقلاب به دلیل ملاحظات سیاسی، نام شعر به «مرگ نازلی» و تمام ارجاعات شعر از وارتان به نازلی تغییر پیدا کرده بود.
احمد شاملو در یادداشتی درباره ی وارتان در پانوشت این شعر نوشته بود:
«وارتان سالاخانیان پس از کودتای 28 مرداد سال 32 گرفتار شد. همراه مبارز دیگری ـ کوچک شوشتری زیر شکنجهی ددمنشانهای به قتل رسید و به سبب آن که بازجویان جای سالمی در بدن آنها باقی نگذاشته بودند برای ایزگم کردن، جنازهی هر دو را به رودخانهی جاجرود افکندند.
وارتان یک بار شکنجه ای جهنمی را تحمل کرد و به چند سال زندان محکوم شد. منتها بار دیگر یکی از افراد حزب توده در پروندهی خود او را شریک جرم خود قلمداد کرد و دوباره برای بازجویی از زندان قصر احضارش کردند. من او را بیش از بازجوئی دوم در زندان موقت دیدم که در صورتش داغهای شیاروار پوست کنده شده به وضوح نمایان بود.
در شکنجههای مجدد بود که وارتان در پاسخ سؤالهای بازجو لجوجانه لب از لب باز نکرد و حتی زیر شکنجههایی چون کشیدن ناخن انگشتها و ساعات متمادی تحمل دستبد قپانی و شکستن استخوانهای دست و پای خویش حتی نالهای هم نکرد .»
[audio: https://tarabestan.com/files/music/poem/vartan.mp3]
دانلود فایل
وارتان بهارخنده زد و ارغوان شکفت
در خانه زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار…
وارتان سخن نگفت،
سر افراز
دندان خشم، بر جگر خسته بست و رفت
وارتان! سخن بگو!
مرغ سکوت، جوجهی مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته است!
وارتان سخن نگفت
چو خورشید
از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت
وارتان سخن نگفت
وارتان ستاره بود:
یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت
وارتان سخن نگفت
وارتان بنفشه بود:
گل داد و
مژده داد:
زمستان شکست!
و
رفت…
احمد شاملو
کتاب: هوای تازه
Aug 11
[audio: https://tarabestan.com/files/music/seraj/shahre-ashenaei.mp3]
دانلود آواز با صدای سراج
[audio: https://tarabestan.com/files/music/shahidi/gofta-to-az-kojai-shahidi.mp3]
دانلود آواز با صدای عبدالوهاب شهیدی
گفتا تو از کجایی کاشفته مینمایی؟
گفتم منم غریبی از شهر آشنایی
گفتا سر ِ چه داری کز سر خبر نداری؟
گفتم بر آستانت دارم سر گدایی
گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی؟
گفتم که خوش نوایی از باغ بینوایی
گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی
گفتم به می پرستی جستم ز خود رهایی
گفتا جویی نیرزی گر زهد و توبه ورزی
گفتم که توبه کردم از زهد و پارسایی
گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی؟
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن به دست نایی
گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی؟
گفتم از آن که هستم سرگشتهای هوایی
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند؟
گفتم حدیث مستان سرّی بود خدایی
|
خواجوی کرمانی
خواننده: حسام الدین سراج
آلبوم: شهر آشنایی
Aug 04
[audio: https://tarabestan.com/files/music/shajarian/sham-o-parvaneh.mp3]
دانلود تصنیف شمع و پروانه با صدای شجریان
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟
چو شیرینی از من بدر میرود
چو فرهادم آتش به سر میرود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرو میدویدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استادهام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
همه شب در این گفت و گو بود شمع
به دیدار او وقت اصحاب، جمع
نرفته ز شب همچنان بهرهای
که ناگه بکشتش پری چهرهای
همی گفت و میرفت دودش به سر
همین بود پایان عشق، ای پسر
ره این است اگر خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن
مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمدلله که مقبول اوست
چو سعدی فرو شوی دست از غرض
وگر بر سرش تیر بارند و سنگ
وگر میروی تن به توفان سپار
|
سعدی
بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور
خواننده: شجریان
آلبوم: بهار دلکش
دستگاه: شور
خوشنویس: محمد رضا رحیمی