تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت

بدون نظر »

تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت
رحم آر که خون در دلم افتاد ز دستت

تا دور شدی از برم ای طرفه‌ی بغداد
شد دامن من دجله‌ی بغداد ز دستت

از دست تو فردا بروم داد بخواهم
تا چند کشم محنت و بیداد ز دستت

بی شکر شیرین تو در درگه خسرو
بر سینه زنم سنگ چو فرهاد ز دستت

گر زانک بپای علمم راه نباشد
از دور من و خاک ره و داد ز دستت

تا چند کنم ناله و فریاد که در شهر
فریادرسی نیست که فریاد ز دستت

هر چند که سر در سر دستان تو کردیم
با این همه دستان نتوان داد ز دستت

از خاک سر کوی تو چون دور فتادم
دادیم دل سوخته بر باد ز دستت

زین سان که به غم خوردن خواجو شده‌ای شاد
شک نیست که هرگز نشود شاد ز دستت

خواجوی کرمانی

دیدم از دور بتی کاکلکش مشکینک

3 نظر »

دیدم از دور بتی کاکلکش مشکینک
دهنش تَنگک و چون تُنگ شکر شیرینک

لبک لعل روان پرورکش جان بخشک
سرک زلفک عنبر شکنش مشکینک

در سخن لعلک دَرپوشک او دُرپاشک
بر سمن سنبل پَرچینک او پُر چینک

چشمکش همچو دل ریشک من بیمارک
دستکان کرده به خون دلکم رنگینک

هست مَر جان مرا قوت ز مرجانک او
ای دریغا که نبودی دلکش سنگینک

نرگسش مستک و عاشق کشک و خونخوارک
سنبلش پستک و شوریدگک و پُر چینک

زلفکش دلکشک و غمزه ککش دلدوزک
برکش نازکک و ساعدکش سیمینک

گفتمش در غم عشقت دل خواجو خون شد
بیش از این چند بگو صبر کند مسکینک؟

رفت در خنده و شیرین لبک از هم بگشود
گفت داروی دل و مرهم جانش اینک

خواجوی کرمانی

گفتا تو از کجایی کاشفته می‌نمایی

11 نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/seraj/shahre-ashenaei.mp3]

دریافت فایلدانلود آواز با صدای سراج

[audio: https://tarabestan.com/files/music/shahidi/gofta-to-az-kojai-shahidi.mp3]

دریافت فایلدانلود آواز با صدای عبدالوهاب شهیدی

گفتا تو از کجایی کاشفته می‌نمایی؟

گفتم منم غریبی از شهر آشنایی

گفتا سر ِ چه داری کز سر خبر نداری؟

گفتم بر آستانت دارم سر گدایی

گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی؟

گفتم که خوش نوایی از باغ بینوایی

گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی

گفتم به می پرستی جستم ز خود رهایی

گفتا جویی نیرزی گر زهد و توبه ورزی

گفتم که توبه کردم از زهد و پارسایی

گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی؟

گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی

گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم

گفتم به از ترنجی لیکن به دست نایی

گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی؟

گفتم از آن که هستم سرگشته‌ای هوایی

گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند؟

گفتم حدیث مستان سرّی بود خدایی

خواجوی کرمانی

خواننده: حسام الدین سراج
آلبوم: شهر آشنایی

Simplified Theme by Nokia Theme transform by TowFriend | Powered by Wordpress | Aviva Web Directory
XHTML CSS RSS