مثنوی گنجینه اسرار عمان سامانی

7 نظر »

در میان تمام شعرایی که درمورد واقعه‌ی عاشورا شعر سروده اند، موقعیت عمان سامانی، شاعر عصر قاجار، موقعیت ویژه‌ای است. در حالی که اغلب شعرا با نگاهی سوگوارانه و گاه حماسی به عاشورا پرداخته‌اند، وی با نگاه عرفانی خود این واقعه را به نظم درآورده است. در این کتاب گویی حسین و یارانش برای رسیدن به کمال باید مسیر مدینه تا کربلا را چون هفت شهر عشق در وادی طریقت منطق الطیر عطار بپیمایند.
در مقام مقایسه می‌توان گفت، در حالی که محتشم کاشانی در شعر معروف «باز این چه شورش است» در ارائه‌ی گزارشی شاعرانه از روز عاشورا تلاش کرده است، عمان تلاشش بر تفسیر عرفانی حرکت عاشورا و آن چه چشم ظاهر نمی بیند، متمرکز بوده است. شاید به همین دلیل است که هر قدر شعر محتشم در میان توده‌ی مردم محبوبیت دارد، مثنوی عمان مقبول طبع خواص بوده است.
در مثنوی گنجینه اسرار عمان، هر چه هست شادی و سرخوشی است و هیچ خبری از غم و مصیبت رایج در اشعار عاشورایی نیست. چرا که در شعر او حسین و یارانش به دیدار یار می‌روند و هر وداعی نوید بخش وصالی دیگر است.
قسمتهایی از این مثنوی را که به رخصت طلبیدن علی اکبر از پدر برای جنگ و وداع حسین ابن علی با فرزندش اختصاص دارد بخوانید.

[audio: https://tarabestan.com/files/music/seraj/veda.mp3]

دریافت فایلدانلود آهنگ

تا که اکبر با رخ افروخته

خرمن آزادگان را سوخته‏

ماه رویش کرده از غیرت عرق

همچو شبنم صبحدم بر گل ورق‏

بر رخ افشان کرده زلف پر گره

لاله را پوشیده از سنبل زره‏

نرگس سرمست در غارتگری

سوده مشک تر به گلبرگ تری

آمد و افتاد از ره باشتاب

همچو طفل اشک، در دامان باب‏

«کای پدر جان، همرهان بستند بار

مانده بار افتاده اندر رهگذار

از سپهرم غایت دلتنگی است

کاسب اکبر را چه وقت لنگی است‏

دیر شد هنگام رفتن ای پدر

رخصتی گر هست باری زودتر»

***

در جواب از تنگ شکر، قند ریخت

شکر از لبهای شکر خند ریخت‏

گفت: «کای فرزند، مقبل آمدی

آفت جان، رهزن دل آمدی

کرده ای از حق تجلی ای پسر

زین تجلی فتنه ها داری به سر

راست بهر فتنه قامت کرده ای

وه کز این قامت قیامت کرده ای

نرگست با لاله در طنازی است

سنبلت با ارغوان در بازی است

از رخت مست غرورم می کنی

از مراد خویش دورم می کنی

گه دلم پیش تو گاهی پیش او است

رو که در یک دل نمی گنجد دو دوست

بیش از این بابا دلم را خون مکن

زاده‌ی لیلا مرا مجنون مکن

پشت پا بر ساغر حالم مزن

نیش بر دل، سنگ بر بالم مزن

خاک غم بر فرق بخت دل مریز

بس نمک بر لخت لخت دل مریز

همچو چشم خود به قلب دل متاز

همچو زلف خود پریشانم مساز

حایل ره، مانع مقصد مشو

بر سر راه محبت سد مشو

لن تنالوا البر حتی تنفقوا*

بعد از آن، مما تحبون گوید او

نیست اندر بزم آن والا نگار

از تو بهتر گوهری بهر نثار

هرچه غیر از او است، سد راه من

آن بت است و غیرت من بت شکن

جان رهین و دل اسیر چهر تو است

مانع راه محبت‌ مهر تو است

آن حجاب از پیش چون دور افکنی

من تو هستم در حقیقت تو منی

چون تو را او خواهد از من رو نما

رو نما شو، جانب او رو نما»

عمان سامانی

کتاب: گنجینه اسرار (نامهای دیگر: گنجینة الاسرار، مخزن الاسرار)

* اشاره به سوره آل عمران- آیه 93
لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ
هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید بخشش کنید.


ببینید و بشنوید:

مثنوی نی نامه: با صدای قیصر امین پور

شاهد:

گفت اکنون چون منی ای من در آ
نیست گنجایی دو من را در سرا
مولوی


خواننده: سراج
آهنگساز: سید محمد میرزمانی
آلبوم: وداع

گفتا تو از کجایی کاشفته می‌نمایی

11 نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/seraj/shahre-ashenaei.mp3]

دریافت فایلدانلود آواز با صدای سراج

[audio: https://tarabestan.com/files/music/shahidi/gofta-to-az-kojai-shahidi.mp3]

دریافت فایلدانلود آواز با صدای عبدالوهاب شهیدی

گفتا تو از کجایی کاشفته می‌نمایی؟

گفتم منم غریبی از شهر آشنایی

گفتا سر ِ چه داری کز سر خبر نداری؟

گفتم بر آستانت دارم سر گدایی

گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی؟

گفتم که خوش نوایی از باغ بینوایی

گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی

گفتم به می پرستی جستم ز خود رهایی

گفتا جویی نیرزی گر زهد و توبه ورزی

گفتم که توبه کردم از زهد و پارسایی

گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی؟

گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی

گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم

گفتم به از ترنجی لیکن به دست نایی

گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی؟

گفتم از آن که هستم سرگشته‌ای هوایی

گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند؟

گفتم حدیث مستان سرّی بود خدایی

خواجوی کرمانی

خواننده: حسام الدین سراج
آلبوم: شهر آشنایی

یاری بخر و به هیچ مفروش

5 نظر »
[audio: http://tardid.net/files/music/seraj/yaari-bekhar.mp3]

دریافت فایلدانلود آهنگ

رفتی و نمی‌شوی فراموش

می‌آیی و می‌روم من از هوش

سحر است کمان ابروانت

پیوسته کشیده تا بناگوش

پایت بگذار تا ببوسم

چون دست نمی‌رسد به آغوش

جور از قِبلت مقام عدل است

نیش سخنت مقابل نوش

بی‌کار بود که در بهاران

گویند به عندلیب مخروش

دوش آن غم دل که می‌نهفتم

باد سحرش ببرد سرپوش

آن سیل که دوش تا کمر بود

امشب بگذشت خواهد از دوش

شهری متحدثان حسنت

الا متحیران خاموش

بنشین که هزار فتنه برخاست

از حلقه عارفان مدهوش

آتش که تو می‌کنی محالست

کاین دیگ فرونشیند از جوش

بلبل که به دست شاهد افتاد

یاران چمن کند فراموش

ای خواجه برو به هر چه داری

یاری بخر و به هیچ مفروش

گر توبه دهد کسی ز عشقت

از من بنیوش و پند منیوش

سعدی همه ساله پند مردم

می‌گوید و خود نمی‌کند گوش

سعدی


خواننده: حسام الدین سراج
آهنگساز: حسام الدین سراج – جلال ذوالفنون
آلبوم: آینه رو
ساز و آواز در دستگاه همایون

آن دل که تو دیده‌ای ز غم خون شد و رفت

3 نظر »
[audio: http://tardid.net/files/music/seraj/an-del-ke-to-didei.mp3]

دریافت فایلدانلود آهنگ

ما را نبود دلی که کار آید ازو
جز ناله که هر دمی هزار آید ازو
چندان گریم که کوچه‌ها گِل گردد
نِی روید و ناله های زار آید ازو

***
آن دل که تو دیده‌ای ز غم خون شد و رفت
وز دیده‌ی خون گرفته بیرون شد و رفت
روزی به هوای عشق سیری می کرد
لیلی صفتی بدید و مجنون شد و رفت

ابو سعید ابوالخیر


شاهد:

چندان گریستم که هر کس که برگذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جو است
حافظ


شاهد:
دل را به کف هر که نهم بازپس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد


ساز و آواز در دستگاه شور
خواننده: حسام الدین سراج
آهنگساز: حسام الدین سراج – جلال ذوالفنون
آلبوم: آینه رو

Simplified Theme by Nokia Theme transform by TowFriend | Powered by Wordpress | Aviva Web Directory
XHTML CSS RSS