May 20
آشکارا نهان کنم تا چند؟
دوست میدارمت به بانگ بلند
دلم از جان نخست دست بشست
بعد از آن دیده بر رخت افکند
عاشقان تو نیک معذورند
زان که نبود کسی تو را مانند
دیدهای کو رخ تو دیده بود
خواه راحت رسان و خواه گزند
ای ملامت کنان مرا در عشق
گوش من نشنود از این سان پند
گرچه من دور ماندهام ز برت
با خیال تو کردهام پیوند
آن چنان در دلی که پنداری
ناظرم در تو دایم، ای دلبند
تو کجایی و ما کجا هیهات!
ای عراقی خیال خیره مبند
فخرالدین عراقی
شاهد:
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق
غماز بود اشک و عیان کرد راز من (سپاس)
روی بد چیزی دست گذاشتی رفیق. پوشیدن سر عشق؟هیهات!
حالا می تونم تا فردا بشینم و برات شعر بنویسم این پا.
–
بودم بر آن که عشق تو پنهان کنم ولیک
شهری تمام غلغله و ماجرای تست
–
غم عشق اگر بکوشم که ز دوستان بپوشم
سخنان سوزناکم بدهد بر آن گواهی
–
شور غم عشقش چنین حیفست پنهان داشتن
در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را
–
آواز دهل نهان نماند
در زیر گلیم و عشق پنهان
–
گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق
غماز بود اشک و عیان کرد راز من
–
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند
–
به به… چه ابیات زیبایی. بیت یکی به آخری که نقل کردی، همنشین شاهد این پست شد. سپاس.
این رو هم هیچگاه نفهمیدم که چرا و از کِی در ادبیات به چشم به جای “بیننده” گفته شده “دیده”؟
با مضمون پند نگرفتن عاشق هم شعرهای بسیار زیبایی هست. نمی دونم چرا خیلی هاش رو به یاد نمیارم ولی لااقل همین دو بیت از سعدی
نصیحت گفتن آسانست سرگردان عاشق را
ولیکن با که میگویی که نتواند پذیرفتن
–
نصیحتگوی را از من بگو ای خواجه دم درکش
چو سیل از سر گذشت آن را که میترسانی از باران
این بیت به یاد من آید:
دل داده را ملامت کردن چه سود دارد
می باید این نصیحت کردن به دلستانان
باز هم تکرار می کنم مضمون همون کامنتی رو که بار دیگری هم گذاشته بودم برات. من در زندگیم زنده شدن مرده رو دیدم. بودن در این باغ پرگل تو بخشهایی از وجودم رو که کشته بودم، زنده کرد. دقیقا به مفهوم کلمه گفتمش. و شگفتا که اگر می رفتم و در سایت گنجور همین شعرها رو می خوندم، احتمالا زنده نمی شدم.
ببخشید اجازه میدید من به سایتتون لینک بدم؟
هاهاها
چه باحال! باید اجازه گرفت؟ ما رو باش همینجوری بیخیال اسم “طرب” رو گذاشتیم به جای وبلاگ مخفیمون.
به بخشوده و راییکا:
سپاسگزار و مفتخر از لطفی که به لینک (پیوند) این سرا داشتید. چه با اجازه، چه بی اجازه.
این شعر رو که خوندم دل شکسته و سوختم هزار بار بیشتر شکست….اخ که چه دلگیره این که کسی رو که دوست داری و هر شب به عشق اون چشاتو می بندی تا شاید خوابشو ببینی.چقدر سخته کسی رو که میپرستیش نتونی بهش بگی که دوسش داری.کاش میدونست من دارم میمیرم…..چطور بهش بگم که بدون تو این زندگی واسم مثل جهمنه….منی که تا به حال حتی سلامش نکردم….
نظر دادن