به کجا چنین شتابان؟

37 نظر »
محمد رضا شفیعی کدکنی سه روز پیش 5 شهریور 1388 ایران را به مقصد امریکا ترک کرد.
[audio: https://tarabestan.com/files/music/others/gavan.mp3]

دانلود فایلدانلود آهنگ به کجا چنین شتابان
«به کجا چنین شتابان؟»
گون از نسیم پرسید.

«دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟»

«همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟»

«به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا سرایم»

«سفرت به خیر! اما
تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را»

محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)

کتاب کوچه باغهای نیشابور


خواننده: مهدی فلاح
آلبوم: گون

سری که درو سجود نیست سفچه به ازو

6 نظر »

مناجات نامه

ای عزیز
سری که درو سجود نیست، سفچه به ازو
و دستی که درو جود نیست، کفچه به ازو

الهی!
چون همه آن کنی که خواهی، از این مفلس بیچاره چه خواهی؟

الهی!
یافت تو آرزوی ما است، دریافت تو نه به بازوی ما است.

الهی!
همه از تو ترسند و من از خود.
از تو همه نیکی دیده ام و از خویش همه بد.

خواجه عبدالله انصاری

مناجات نامه » صفحه 195


خط: میر مالک دیلمی
منبع عکس: کتابخانه ی کنگره ایالات متحده (+)

رمضانیه

4 نظر »

اذان
موذن زاده اردبیلی: در گوشه روح الارواح، دستگاه بیات ترک
[audio: https://tarabestan.com/files/music/others/azan-moazzenzadeh.mp3]

دانلود فایلدانلود اذان موذن زاده اردبیلی



ربنا

شجریان: در گوشه عراق، دستگاه شور
[audio: https://tarabestan.com/files/music/shajarian/rabbana.mp3]

دانلود فایلدانلود ربنای شجریان


مناجات (مولوی)
شجریان: در دستگاه افشاری (این دهان بستی دهانی باز شد)
[audio: https://tarabestan.com/files/music/shajarian/in-dahan.mp3]

دانلود فایلدانلود مثنوی این دهان بسستی با صدای شجریان

مرگ وارتان

20 نظر »
احمد شاملو این شعر را برای وارتان سالاخانيان از همرزمانش که در زیر شکنجه جان سپرده بود سروده بود. در نسخه‌ی چاپ شده‎ی این شعر در پیش از انقلاب به دلیل ملاحظات سیاسی، نام شعر به «مرگ نازلی» و تمام ارجاعات شعر از وارتان به نازلی تغییر پیدا کرده بود.

احمد شاملو در یادداشتی درباره ی وارتان در پانوشت این شعر نوشته بود:

«وارتان سالاخانیان پس از کودتای 28 مرداد سال 32 گرفتار شد. همراه مبارز دیگری ـ کوچک شوشتری زیر شکنجه‌ی ددمنشانه‌ای به قتل رسید و به سبب آن که بازجویان جای سالمی در بدن آنها باقی نگذاشته بودند برای ایزگم کردن، جنازه‌ی هر دو را به رودخانه‌ی جاجرود افکندند.
وارتان یک بار شکنجه ای جهنمی را تحمل کرد و به چند سال زندان محکوم شد. منتها بار دیگر یکی از افراد حزب توده در پرونده‌ی خود او را شریک جرم خود قلمداد کرد و دوباره برای بازجویی از زندان قصر احضارش کردند. من او را بیش از بازجوئی دوم در زندان موقت دیدم که در صورتش داغهای شیاروار پوست کنده شده به وضوح نمایان بود.
در شکنجه‌های مجدد بود که وارتان در پاسخ سؤال‌های بازجو لجوجانه لب از لب باز نکرد و حتی زیر شکنجه‌هایی چون کشیدن ناخن انگشتها و ساعات متمادی تحمل دستبد قپانی و شکستن استخوانهای دست و پای خویش حتی ناله‌ای هم نکرد .»

[audio: https://tarabestan.com/files/music/poem/vartan.mp3]

دانلود فایلدانلود فایل

وارتان بهارخنده زد و ارغوان شکفت
در خانه زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار…

وارتان سخن نگفت،
سر افراز
دندان خشم، بر جگر خسته بست و رفت

وارتان! سخن بگو!
مرغ سکوت، جوجه‌ی مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته است!

وارتان سخن نگفت
چو خورشید
از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت

وارتان سخن نگفت
وارتان ستاره بود:
یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت

وارتان سخن نگفت
وارتان بنفشه بود:
گل داد و
مژده داد:
زمستان شکست!
و
رفت…

احمد شاملو

کتاب: هوای تازه

گفتا تو از کجایی کاشفته می‌نمایی

11 نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/seraj/shahre-ashenaei.mp3]

دریافت فایلدانلود آواز با صدای سراج

[audio: https://tarabestan.com/files/music/shahidi/gofta-to-az-kojai-shahidi.mp3]

دریافت فایلدانلود آواز با صدای عبدالوهاب شهیدی

گفتا تو از کجایی کاشفته می‌نمایی؟

گفتم منم غریبی از شهر آشنایی

گفتا سر ِ چه داری کز سر خبر نداری؟

گفتم بر آستانت دارم سر گدایی

گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی؟

گفتم که خوش نوایی از باغ بینوایی

گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی

گفتم به می پرستی جستم ز خود رهایی

گفتا جویی نیرزی گر زهد و توبه ورزی

گفتم که توبه کردم از زهد و پارسایی

گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی؟

گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی

گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم

گفتم به از ترنجی لیکن به دست نایی

گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی؟

گفتم از آن که هستم سرگشته‌ای هوایی

گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند؟

گفتم حدیث مستان سرّی بود خدایی

خواجوی کرمانی

خواننده: حسام الدین سراج
آلبوم: شهر آشنایی

شبی یاد دارم که چشمم نخفت

1 نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/shajarian/sham-o-parvaneh.mp3]

دانلود فایلدانلود تصنیف شمع و پروانه با صدای شجریان

شبی یاد دارم که چشمم نخفت

شنیدم که پروانه با شمع گفت

که من عاشقم گر بسوزم رواست

تو را گریه و سوز باری چراست؟

بگفت ای هوادار مسکین من

برفت انگبین یار شیرین من

چو شیرینی از من بدر می‌رود

چو فرهادم آتش به سر می‌رود

همی گفت و هر لحظه سیلاب درد

فرو می‌دویدش به رخسار زرد

که ای مدعی عشق کار تو نیست

که نه صبر داری نه یارای ایست

تو بگریزی از پیش یک شعله خام

من استاده‌ام تا بسوزم تمام

تو را آتش عشق اگر پر بسوخت

مرا بین که از پای تا سر بسوخت

همه شب در این گفت و گو بود شمع

به دیدار او وقت اصحاب، جمع

نرفته ز شب همچنان بهره‌ای

که ناگه بکشتش پری چهره‌ای

همی گفت و می‌رفت دودش به سر

همین بود پایان عشق، ای پسر

ره این است اگر خواهی آموختن

به کشتن فرج یابی از سوختن

مکن گریه بر گور مقتول دوست

قل الحمدلله که مقبول اوست

اگر عاشقی سر مشوی از مرض

چو سعدی فرو شوی دست از غرض

فدایی ندارد ز مقصود چنگ

وگر بر سرش تیر بارند و سنگ

به دریا مرو گفتمت زینهار

وگر می‌روی تن به توفان سپار

سعدی

بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور


خواننده: شجریان
آلبوم: بهار دلکش
دستگاه: شور

 

خوشنویس: محمد رضا رحیمی

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی؟

11 نظر »

دو غزل از شهریار در رثای ابوالحسن صبا

[audio: https://tarabestan.com/files/music/others/zarde-malije.mp3]


تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی

به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود از رقت آن بی خود و بی هوش شدی

تو به صد نغمه زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

خلق را گر چه وفا نیست و لیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی

تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از تست
تو هم آمیخته با خون سیاوش شدی

ناز می کرد به پیراهن نازک تن تو
نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی

چنگی معبد گردون شوی ای رشک ملک
که به ناهید فلک همسر و همدوش شدی

شمع شبهای سیه بودی و لبخند زنان
با نسیم دم اسحار هم آغوش شدی

شب مگر حور بهشتیت به بالین آمد
که تواش شیفته زلف و بناگوش شدی

باز در خواب شب دوش ترا می دیدم
وای بر من که توام خواب شب دوش شدی

ای مزاری که صبا خفته به زیر سنگت
به چه گنجینه اسرار که سرپوش شدی

ای سرشگ این همه لبریز شدن آن تو نیست
آتشی بود در این سینه که در جوش شدی

شهریارا به جگر نیش زند تشنگیم
که چرا دور از آن چشمه پرنوش شدی


شهریار

عمر دنیا به سر آمد که صبا می میرد
ورنه آتشکده عشق کجا می میرد؟

صبر کردم به همه داغ عزیزان یارب
که هنرپیشه اش از غصه چرا می میرد

غسلش از اشک دهید و کفن از آه کنید
رخ متابید خدا را که وفا می میرد

به غم انگیزترین نوحه بنالی ای دل
که هنر می رود و شور و نوا می میرد

شمع دلها همه گو اشک شو از دیده بریز
این چه دردیست خدایا که دوا می میرد

هر کجا درد و غمی هست بمیرد به دوا
کاخرین کوکبه ذوق و صفا می میرد

آخرین شور و نوا بدرقه راه صبا
که دل انگیزترین نغمه سرا می میرد

از وفاداری این قبله ارباب هنر
این عزیزی است که با وی دل ما می میرد

از محیط خفقان آور تهران پرسید
این صبوری نتوانم که صبا می میرد

شهریارا نه صبا مرده، خدا را بس کن
آنکه شد زنده جاوید کجا می میرد؟

شهریار


دریافت فایل
نام آهنگ: زرد ملیجه
آهنگساز: ابوالحسن صبا
سنتور: فرامرز پایور
تنبک: حسین تهرانی

چگونه برای وطن نگریم؟

بدون نظر »

وقتی اصیل خزاعی از مکه به حضور رسول رسید، پیامبر فرمود:

مکه را برایم توصیف کن.

اصیل به وصف مکه پرداخت. آنجا که گفت:

درختان سَلَم آن تناور، و گیاهان معطرش سبز شده و شاخه های تازه برآورده است

در این لحظه محمد فرمود:

کافی است! دست از دلم بردار تا آرام گیرد

***

و نیز رسول الله شنید که بلال چنین می خواند:

ای کاش می دانستم، آیا شبی را در صحرایی به روز خواهم آورد که گرداگرد مرا گیاهان خوشبو و ریزبرگ فراگرفته باشد؟ [1]

و آیا روزی به آبهای مجنّه می رسم؟ و شکوه و جلوه شامّه و طفیل را می بینم؟

به وی گفت:

ای سیه زاده! ناله مشتاقانه سر داده ای

وقتی امثال آنان به خاطر وطن بنالند، و آن چه در دل دارند، بر زبان آورند و دوست بدارند و عشق بورزند، من با این همه ناتوانی که دچار غربت و اندوه فراوان و گرفتار زندان و اندوهان پی در پی هستم چگونه نگریم؟

عین القضات همدانی » رساله دفاعیات » صفحه 25

[1] الا لیت شعری هل ابیتن لیله
بواد و حولی اذخر و جلیل؟
و هل اردن یوما میاه مجنه؟
و هل یبدون لی شامه و طفیل؟

همسفر (چهل نامه)

بدون نظر »

در این راه طولانی (كه ما بی خبریم و چون باد می گذرد) بگذار خرده اختلاف هایمان با هم، باقی بماند. خواهش می كنم! مخواه كه یكی شویم، مطلقاً یكی.
مخواه كه هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.
مخواه كه هر دو یك آواز را بپسندیم، یك ساز را، یك كتاب را، یك طعم را، یك رنگ را، و یك گونه نگاه كردن را.
مخواه كه انتخابمان یكی باشد، سلیقه‌مان یكی، و رویاهایمان یكی.
همسفر بودن و هم‌هدف بودن، ابداً به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست. و شبیه شدن، دال بر كمال نیست، بلكه دلیل توقف است.

عزیز من!
زندگی را تفاوت نظرهای ما می سازد و پیش می‌برد نه شباهتهایمان، نه از میان رفتن و محو شدن یكی در دیگری، نه تسلیم بودن، مطیع بودن، امربر شدن و دربست پذیرفتن.
عشق باشد و یا دوست داشتن یا مهر و عطوفت یا تركیبی از اینها، در هر حال حتی دو نفر كه سخت و بی‌حساب عاشق هم‌اند و عشق، آنها را به وحدتی عاطفی رسانیده است، واجب نیست كه هر دو، صدای كبك، درخت نارون، برف، قله علم كوه، رنگ سرخ، بشقاب سفالی را دوست داشته باشند. حتی به یك اندازه هم.

عزیز من!
اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی، یكی نیست بگذار یكی نباشد. بگذار فرق داشته باشیم. بگذار، در عین وحدت، مستقل باشیم. بخواه كه در عین یكی بودن، یكی نباشیم. بخواه كه همدیگر را كامل كنیم نه ناپدید.
تو نباید سایه كمرنگ من باشی
من نباید سایه كمرنگ تو باشم
این سخنی ست كه در باب”دوستی” نیز گفته اند.

بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز كه مورد اختلاف ماست بحث كنیم، اما نخواهیم كه بحث ما را به نقطه‌ی مطلقاً واحدی برساند.
بیا بحث كنیم!
بیا كلنجار برویم!
اما سرانجام، نخواهیم كه غلبه كنیم و دیگری را مغلوب نمائیم!
و این غلبه منجر به آن شود كه تو نیز چون من بیندیشی یا به عكس
من و تو، تو و من، حق داریم در برابر هم قد علم كنیم.
و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید همدیگر را نپذیریم.
بی آنكه قصد تحقیر هم را داشته باشیم.
بیا تصمیم بگیریم كه حركاتمان، رفتارمان، حرف زدنمان، و سلیقه مان كاملاً یكی نشود.
و فرصت بدهیم كه خرده اختلافها، حتی اختلافهای اساسیمان باقی بماند.
و هرگز اختلاف نظر را وسیله تهاجم قرار ندهیم …

عزیز من! بیا متفاوت باشیم!
تفاوت! نه برای رنجاندن و دامن زدن به اختلاف توام با تنفر، بلكه در جهت “تكامل” یكدیگر كه یك تكامل فكری و عقلی همان تفاهم است و سرآمد تمام خوشبختی‌هاست.

نادر ابراهیمی
کتاب چهل نامه‌ی کوتاه (منتخب نامه های نادر ابراهیمی به همسرش)
نامه‌ی سی و چهارم

مرثیه سهراب

14 نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/others/tahmine.mp3]

دانلود فایلدانلود آهنگ

تهمینه‌ام تهمینه‌ام
از درد و غم دونیمه‌ام
در حسرت سهراب یل
دُرج فغان شد سینه‌ام

سهراب من محراب من
خورشید من مهتاب من
در این جهان بی کسی
یکتای من نایاب من

در دشت کین سرگشته شد
در خاک و خون آغشته شد
از مهر رستم زاده شد
وز قهر رستم کشته شد

افتادُ از بالای زین
چون اخترِ از چرخ برین
شیر سپیدم از تنش
دریای خون شد بر زمین

گفتم که می‌یابد اثر
از رستم عالی نظر
با این نشانی از پدر
شد بی‌نشان از بهر و فر

گلچین دورانم گذشت
گلریز بستانم گذشت
تیغی که رستم زد بر او
از جوشن جانم گذشت

لایق شیرعلی (شاعر تاجیک)


خواننده: مهسا وحدت
آهنگساز: مجید درخشانی
آلبوم: نسیم صبحدم


صفحه 14 از 21« بعدی...1213141516...20...قبلی »
Simplified Theme by Nokia Theme transform by TowFriend | Powered by Wordpress | Aviva Web Directory
XHTML CSS RSS