وقتی اصیل خزاعی از مکه به حضور رسول رسید، پیامبر فرمود:
مکه را برایم توصیف کن.
اصیل به وصف مکه پرداخت. آنجا که گفت:
درختان سَلَم آن تناور، و گیاهان معطرش سبز شده و شاخه های تازه برآورده است
در این لحظه محمد فرمود:
کافی است! دست از دلم بردار تا آرام گیرد
***
و نیز رسول الله شنید که بلال چنین می خواند:
ای کاش می دانستم، آیا شبی را در صحرایی به روز خواهم آورد که گرداگرد مرا گیاهان خوشبو و ریزبرگ فراگرفته باشد؟ [1]
و آیا روزی به آبهای مجنّه می رسم؟ و شکوه و جلوه شامّه و طفیل را می بینم؟
به وی گفت:
ای سیه زاده! ناله مشتاقانه سر داده ای
وقتی امثال آنان به خاطر وطن بنالند، و آن چه در دل دارند، بر زبان آورند و دوست بدارند و عشق بورزند، من با این همه ناتوانی که دچار غربت و اندوه فراوان و گرفتار زندان و اندوهان پی در پی هستم چگونه نگریم؟
عین القضات همدانی » رساله دفاعیات » صفحه 25
[1] الا لیت شعری هل ابیتن لیله
بواد و حولی اذخر و جلیل؟
و هل اردن یوما میاه مجنه؟
و هل یبدون لی شامه و طفیل؟