احمد شاملو در یادداشتی درباره ی وارتان در پانوشت این شعر نوشته بود:
«وارتان سالاخانیان پس از کودتای 28 مرداد سال 32 گرفتار شد. همراه مبارز دیگری ـ کوچک شوشتری زیر شکنجهی ددمنشانهای به قتل رسید و به سبب آن که بازجویان جای سالمی در بدن آنها باقی نگذاشته بودند برای ایزگم کردن، جنازهی هر دو را به رودخانهی جاجرود افکندند.
وارتان یک بار شکنجه ای جهنمی را تحمل کرد و به چند سال زندان محکوم شد. منتها بار دیگر یکی از افراد حزب توده در پروندهی خود او را شریک جرم خود قلمداد کرد و دوباره برای بازجویی از زندان قصر احضارش کردند. من او را بیش از بازجوئی دوم در زندان موقت دیدم که در صورتش داغهای شیاروار پوست کنده شده به وضوح نمایان بود.
در شکنجههای مجدد بود که وارتان در پاسخ سؤالهای بازجو لجوجانه لب از لب باز نکرد و حتی زیر شکنجههایی چون کشیدن ناخن انگشتها و ساعات متمادی تحمل دستبد قپانی و شکستن استخوانهای دست و پای خویش حتی نالهای هم نکرد .»
وارتان بهارخنده زد و ارغوان شکفت
در خانه زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار…
وارتان سخن نگفت،
سر افراز
دندان خشم، بر جگر خسته بست و رفت
وارتان! سخن بگو!
مرغ سکوت، جوجهی مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته است!
وارتان سخن نگفت
چو خورشید
از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت
وارتان سخن نگفت
وارتان ستاره بود:
یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت
وارتان سخن نگفت
وارتان بنفشه بود:
گل داد و
مژده داد:
زمستان شکست!
و
رفت…
احمد شاملو
کتاب: هوای تازه
نمی دونم چرا حس کامنت گذاریم کور شده. این رو نوشتم که بدونی مثل همیشه مشتری طربگاهت هستم و منتظر پست های نو.
امیدوارم زودتر برگرده و برگردی. حس کامنت گذاری به تو، و تو به طربستان.
بسیار سپاسگزار برای ارسال این پست و توضیحات پی نوشت.
باز هم ممنون برای اظهار لطفت. دوست همراه خاموش من.
با تشکر دوست گرامی -درصورت امکان تشیع جنازه شاملو را بر روی سایت قرار دهید .امیری دوستتدار شاملو
اگر پیدا کردم می گذارم.
افق روشن
ما روزی دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود بوسه است و قلب برای زندگی بس است
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو بخاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف زندگی است
تا من بخاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم
روزی که هر لب ترانه ایست تا کمترین سرود بوسه باشد
روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
ومن آنروز راانتظار می کشم حتی روزی که دیگر نباشم
شعر های لطیف تری از شاملو بگذارید این یکی از اون شعر هاست البته بعضی از بیت هاش در خاطرم نبود.
شعر زیبا و حماسی استاد با صدای بینظیر و یگانه اش حال و هوای سالهای 32 را کاملا منتقل میکند.
هرچند ستایش چنان روحیه ای در چند بیت و مصرع سخت است اما شاهدیم چگونه زنده یاد زیبایی زندگی طبیعت و بهار و زیبایی مقاومت را در کنار هم و در مقابل انتخاب قرارمی دهد.
با مرگ محض پنجه میفکن. اینه شعار امروز ما. آآآآآآآآآآآآاه که چه سکوت پاکی بود سکوت وارتان و سکوت چرکینی است سکوت……… . بگذریم.
قشنگ بود دستت دردنکنه.
آن ايمان و باور وارتان ” براي رهيي انسان از بند تمام ناملايمات اجتماعي ضرورت تام دارد.
دوست گرامی،
من به شدت تردید دارم که این نوشتار در وصف وارطان, از جانب شاملو بوده باشه.
متاسفانه در تمام “وب ایرانی” عین همین نوشتار تکرار شده و عین همین نوشتار از زبان “فرد دیگری” هم تکرار شده . انگار که وارطان خارج از این نوشتار اصلآ وجود نداشته. سرنخ نوشتار اصلی با پیگیری دقیقتر به انتشارات حزب توده میرسه.
از طرفی چون آغاز و انجام وارطان درهمان نوشتار اومده، نمیتونسته از طرف شاملویی که وارطان رو تنها در زندان دیده، باشه. مگر اینکه شاملو بقیه داستان رو بعد ها از کسی شنیده باشه, که در این نوشتار هیچ عنوان نکرده.
سپاس برای سایت بسیار خوبی که ساختین و پیروز باشین.
گیلگامیش
gilgamysh@
دوست عزیز. ممنونم بابت نظر دقیقی که گذاشتی و لطفا عذرخواهیم را برای تاخیر طولانی بپذیر. نمی دانم چرا این نظر شما را ندیده بودم.
به هرحال ممکن است حرف شما درست باشد. من هم به اعتبار آنچه دراینباره گفتهاند و همه شنیدهایم این مقدمه را گذاشتم.
این شعر را بیش میخوانم …
21 اذر سالگرد تولد شاملوی بزرگ گرامی باد
:
وارتان ها در قلب ما جاودانه اند …
:
پایدار باشید و برقرار
درود بر شاملو
وارطان ستاره بود
یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت
وارطان ماندگار شد و جاودان یادش گرامی
سپاس
من این شعر رو با صدای خود احمد شاملو دارم. پس باید مال خودش باشه
میثم گرامی،
در اینکه این شعر از شاملوست کمترین تردیدی نیست و “کاست کاشفان فروتن شوکران” یکی از آشناترین کارهای شاملو به حساب میاد.
تردید من در زندگی و زندگینامه و اون “پانوشت” کذایی منتسب به شاملو هست.
اون پانوشت غیر منطقی و مغشوش به نظرم اومد و تلاش کردم که منبع مستقلی در تایید تمامیت اون پانوشت مذکور و منتسب پیدا کنم و چیزی تکرار همین متن نیافتم. تا جایی که در خاطر دارم این متن یکبار توسط انتشارات حزب توده تهیه و منتشر شده و پس از اون تنها تکرار و تکرار و تکرار! اونقدر تکرار، که من، اگر نبود اشاره شاملو به اسم وارتان، در وجود وارتان هم به تردید می افتادم.
– گفته شده: “از همرزمانش…”!
– از زبان شاملو تمام مراحل شکنجه و تا رودخانه جاجرود نوشته شده. انگار که شاملو شاهد همه ماجرا بوده! شاملو زندانی بوده و یا زندانبان که اینها رو به چشم دیده؟ شاید کسی دیگر برای شاملو تعریف کرده، که منطقا خود وارتان نمی تونسته باشه. پس کی بوده و چرا انتشارات حزب توده به شاهد دست اول ارجاع نداده؟
– از زبان شاملو گفته شده :”من او را پیش از بازجویی دوم دیدم” و پس از آن هر چه آمده در پس از بازجویی از زبان شاملو نمیتونه باشه. پس چه کسی صحنه رو و روند شکنجه تا مرگ رو(در پاراگراف آخر) داره تعریف میکنه؟
تجربه ای که از “افسانه قتل” صمد بهرنگی و “حماسه مقاومت” اشرف دهقانی و موارد مشکوک دیگر داریم، زمینه ساز کامنت من زیر این پست بود.
daste shoma baraye in matlabe ziba dard nakonad
mamnoon
shahin rastakhiiz ra endakht
dobarrrrrrrrrrrrrrrrrrreee
\\\\
[[\
سلام .دوس عزیز بابت وب قشنگتون و متن شعر زیبا بسی جای تشکر داره فقط حیف کوتاه بود . در مورد مطلبی که یکی از دوستان به انتقاد گفتن باس بگم اول که قطعه از اشعار خود شاملوست. و جایی برای سوال نمیمانه دوم شما فکر میکنید بدون تحقیق چنین حرفی میشه زد؟ یا بنظر شما کسی که نویسنده چنین اثر تکاندهنده ایست چشم به واقعیات اطزافش بسته و گاو پیشگی کرده؟ بنظرم دانسته یا ندانسته توهین به صاحب اثر شده. وای بر ما منتقدین حاشیه پرست . انتقاد بد نیست ولی تکذیب واقعیت گناهه .به امید حق .موفق باشید
نظر دادن