چگونه برای وطن نگریم؟

بدون نظر »

وقتی اصیل خزاعی از مکه به حضور رسول رسید، پیامبر فرمود:

مکه را برایم توصیف کن.

اصیل به وصف مکه پرداخت. آنجا که گفت:

درختان سَلَم آن تناور، و گیاهان معطرش سبز شده و شاخه های تازه برآورده است

در این لحظه محمد فرمود:

کافی است! دست از دلم بردار تا آرام گیرد

***

و نیز رسول الله شنید که بلال چنین می خواند:

ای کاش می دانستم، آیا شبی را در صحرایی به روز خواهم آورد که گرداگرد مرا گیاهان خوشبو و ریزبرگ فراگرفته باشد؟ [1]

و آیا روزی به آبهای مجنّه می رسم؟ و شکوه و جلوه شامّه و طفیل را می بینم؟

به وی گفت:

ای سیه زاده! ناله مشتاقانه سر داده ای

وقتی امثال آنان به خاطر وطن بنالند، و آن چه در دل دارند، بر زبان آورند و دوست بدارند و عشق بورزند، من با این همه ناتوانی که دچار غربت و اندوه فراوان و گرفتار زندان و اندوهان پی در پی هستم چگونه نگریم؟

عین القضات همدانی » رساله دفاعیات » صفحه 25

[1] الا لیت شعری هل ابیتن لیله
بواد و حولی اذخر و جلیل؟
و هل اردن یوما میاه مجنه؟
و هل یبدون لی شامه و طفیل؟

همسفر (چهل نامه)

بدون نظر »

در این راه طولانی (كه ما بی خبریم و چون باد می گذرد) بگذار خرده اختلاف هایمان با هم، باقی بماند. خواهش می كنم! مخواه كه یكی شویم، مطلقاً یكی.
مخواه كه هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.
مخواه كه هر دو یك آواز را بپسندیم، یك ساز را، یك كتاب را، یك طعم را، یك رنگ را، و یك گونه نگاه كردن را.
مخواه كه انتخابمان یكی باشد، سلیقه‌مان یكی، و رویاهایمان یكی.
همسفر بودن و هم‌هدف بودن، ابداً به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست. و شبیه شدن، دال بر كمال نیست، بلكه دلیل توقف است.

عزیز من!
زندگی را تفاوت نظرهای ما می سازد و پیش می‌برد نه شباهتهایمان، نه از میان رفتن و محو شدن یكی در دیگری، نه تسلیم بودن، مطیع بودن، امربر شدن و دربست پذیرفتن.
عشق باشد و یا دوست داشتن یا مهر و عطوفت یا تركیبی از اینها، در هر حال حتی دو نفر كه سخت و بی‌حساب عاشق هم‌اند و عشق، آنها را به وحدتی عاطفی رسانیده است، واجب نیست كه هر دو، صدای كبك، درخت نارون، برف، قله علم كوه، رنگ سرخ، بشقاب سفالی را دوست داشته باشند. حتی به یك اندازه هم.

عزیز من!
اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی، یكی نیست بگذار یكی نباشد. بگذار فرق داشته باشیم. بگذار، در عین وحدت، مستقل باشیم. بخواه كه در عین یكی بودن، یكی نباشیم. بخواه كه همدیگر را كامل كنیم نه ناپدید.
تو نباید سایه كمرنگ من باشی
من نباید سایه كمرنگ تو باشم
این سخنی ست كه در باب”دوستی” نیز گفته اند.

بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز كه مورد اختلاف ماست بحث كنیم، اما نخواهیم كه بحث ما را به نقطه‌ی مطلقاً واحدی برساند.
بیا بحث كنیم!
بیا كلنجار برویم!
اما سرانجام، نخواهیم كه غلبه كنیم و دیگری را مغلوب نمائیم!
و این غلبه منجر به آن شود كه تو نیز چون من بیندیشی یا به عكس
من و تو، تو و من، حق داریم در برابر هم قد علم كنیم.
و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید همدیگر را نپذیریم.
بی آنكه قصد تحقیر هم را داشته باشیم.
بیا تصمیم بگیریم كه حركاتمان، رفتارمان، حرف زدنمان، و سلیقه مان كاملاً یكی نشود.
و فرصت بدهیم كه خرده اختلافها، حتی اختلافهای اساسیمان باقی بماند.
و هرگز اختلاف نظر را وسیله تهاجم قرار ندهیم …

عزیز من! بیا متفاوت باشیم!
تفاوت! نه برای رنجاندن و دامن زدن به اختلاف توام با تنفر، بلكه در جهت “تكامل” یكدیگر كه یك تكامل فكری و عقلی همان تفاهم است و سرآمد تمام خوشبختی‌هاست.

نادر ابراهیمی
کتاب چهل نامه‌ی کوتاه (منتخب نامه های نادر ابراهیمی به همسرش)
نامه‌ی سی و چهارم

مرثیه سهراب

14 نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/others/tahmine.mp3]

دانلود فایلدانلود آهنگ

تهمینه‌ام تهمینه‌ام
از درد و غم دونیمه‌ام
در حسرت سهراب یل
دُرج فغان شد سینه‌ام

سهراب من محراب من
خورشید من مهتاب من
در این جهان بی کسی
یکتای من نایاب من

در دشت کین سرگشته شد
در خاک و خون آغشته شد
از مهر رستم زاده شد
وز قهر رستم کشته شد

افتادُ از بالای زین
چون اخترِ از چرخ برین
شیر سپیدم از تنش
دریای خون شد بر زمین

گفتم که می‌یابد اثر
از رستم عالی نظر
با این نشانی از پدر
شد بی‌نشان از بهر و فر

گلچین دورانم گذشت
گلریز بستانم گذشت
تیغی که رستم زد بر او
از جوشن جانم گذشت

لایق شیرعلی (شاعر تاجیک)


خواننده: مهسا وحدت
آهنگساز: مجید درخشانی
آلبوم: نسیم صبحدم

Simplified Theme by Nokia Theme transform by TowFriend | Powered by Wordpress | Aviva Web Directory
XHTML CSS RSS