یاری بخر و به هیچ مفروش

5 نظر »
[audio: http://tardid.net/files/music/seraj/yaari-bekhar.mp3]

دریافت فایلدانلود آهنگ

رفتی و نمی‌شوی فراموش

می‌آیی و می‌روم من از هوش

سحر است کمان ابروانت

پیوسته کشیده تا بناگوش

پایت بگذار تا ببوسم

چون دست نمی‌رسد به آغوش

جور از قِبلت مقام عدل است

نیش سخنت مقابل نوش

بی‌کار بود که در بهاران

گویند به عندلیب مخروش

دوش آن غم دل که می‌نهفتم

باد سحرش ببرد سرپوش

آن سیل که دوش تا کمر بود

امشب بگذشت خواهد از دوش

شهری متحدثان حسنت

الا متحیران خاموش

بنشین که هزار فتنه برخاست

از حلقه عارفان مدهوش

آتش که تو می‌کنی محالست

کاین دیگ فرونشیند از جوش

بلبل که به دست شاهد افتاد

یاران چمن کند فراموش

ای خواجه برو به هر چه داری

یاری بخر و به هیچ مفروش

گر توبه دهد کسی ز عشقت

از من بنیوش و پند منیوش

سعدی همه ساله پند مردم

می‌گوید و خود نمی‌کند گوش

سعدی


خواننده: حسام الدین سراج
آهنگساز: حسام الدین سراج – جلال ذوالفنون
آلبوم: آینه رو
ساز و آواز در دستگاه همایون

آن دل که تو دیده‌ای ز غم خون شد و رفت

3 نظر »
[audio: http://tardid.net/files/music/seraj/an-del-ke-to-didei.mp3]

دریافت فایلدانلود آهنگ

ما را نبود دلی که کار آید ازو
جز ناله که هر دمی هزار آید ازو
چندان گریم که کوچه‌ها گِل گردد
نِی روید و ناله های زار آید ازو

***
آن دل که تو دیده‌ای ز غم خون شد و رفت
وز دیده‌ی خون گرفته بیرون شد و رفت
روزی به هوای عشق سیری می کرد
لیلی صفتی بدید و مجنون شد و رفت

ابو سعید ابوالخیر


شاهد:

چندان گریستم که هر کس که برگذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جو است
حافظ


شاهد:
دل را به کف هر که نهم بازپس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد


ساز و آواز در دستگاه شور
خواننده: حسام الدین سراج
آهنگساز: حسام الدین سراج – جلال ذوالفنون
آلبوم: آینه رو

تو را سری است که با ما فرو نمی‌آید

14 نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/shajarian/to-ra-sarist.mp3]

دریافت فایلدانلود آواز «تو را سری است که با ما» با صدای شجریان

تو را سری است که با ما فرو نمی‌آید
مرا دلی که صبوری از او نمی‌آید

کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمی‌آید

جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
که مهربانی از آن طبع و خو نمی‌آید

چه جور کز خم چوگان زلف مشکینت
بر اوفتاده مسکین چو گو نمی‌آید

اگر هزار گزند آید از تو بر دل ریش
بد از من است که گویم نکو نمی‌آید

گر از حدیث تو کوته کنم زبان امید
که هیچ حاصل از این گفت و گو نمی‌آید

گمان برند که در عود سوز سینه من
بمرد آتش معنی که بو نمی‌آید

چه عاشق است که فریاد دردناکش نیست
چه مجلس است کز او های و هو نمی‌آید

به شیر بود مگر شور عشق سعدی را
که پیر گشت و تغیر در او نمی‌آید

سعدی

ساز و آواز در شوشتری
آلبوم: فریاد
آواز: محمد رضا شجریان
تنبک و آواز: همایون شجریان
تار: حسین علیزاده
کمانچه: کیهان کلهر

کارم چو زلف یار پریشان و درهم است

2 نظر »

کارم چو زلف یار پریشان و درهم است
پشتم به سان ابروی دلدار پرخم است

غم شربتی ز خون دلم نوش کرد و گفت
این شادی کسی که در این دور خرم است

تنها دل من است گرفتار در غمان؟
یا خود در این زمانه دل شادمان کم است

کارم چو زلف یار پریشان و در هم است

زین سان که می‌دهد دل من داد هر غمی
انصاف ملک عالم عشقش مسلم است

دانی خیال روی تو در چشم من چه گفت؟
آیا چه جاست این که همه روزه با نم است

خواهی چو روز روشن دانی تو حال من
از تیره شب بپرس که او نیز محرم است

ای کاشکی میان منستی و دلبرم
پیوندی این چنین که میان من و غم است

سعدی

مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا

1 نظر »

مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را
من بی تو زندگانی خود را نمی‌پسندم
کآسایشی نباشد بی دوستان بقا را
چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را
حال نیازمندی در وصف می‌نیاید
آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را
بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بی‌نوا را
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را
نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان
وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را
ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی
تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را
سعدی قلم به سختی رفتست و نیکبختی
پس هر چه پیشت آید گردن بنه قضا را

سعدی

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

27 نظر »
[audio: https://tarabestan.com/files/music/shajarian/hezar-jahd-bekardam.mp3]

دانلود فایلدانلود فایل

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به در برند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده است از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

سعدی


آواز: شجریان
آهنگساز: پرویز مشکاتیان
آلبوم: سر عشق

صفحه 2 از 212
Simplified Theme by Nokia Theme transform by TowFriend | Powered by Wordpress | Aviva Web Directory
XHTML CSS RSS