Jun 03
[audio: http://tardid.net/files/music/seraj/yaari-bekhar.mp3]
رفتی و نمیشوی فراموش میآیی و میروم من از هوش سحر است کمان ابروانت پیوسته کشیده تا بناگوش پایت بگذار تا ببوسم چون دست نمیرسد به آغوش جور از قِبلت مقام عدل است نیش سخنت مقابل نوش بیکار بود که در بهاران گویند به عندلیب مخروش دوش آن غم دل که مینهفتم باد سحرش ببرد سرپوش آن سیل که دوش تا کمر بود امشب بگذشت خواهد از دوش شهری متحدثان حسنت الا متحیران خاموش بنشین که هزار فتنه برخاست از حلقه عارفان مدهوش آتش که تو میکنی محالست کاین دیگ فرونشیند از جوش بلبل که به دست شاهد افتاد یاران چمن کند فراموش ای خواجه برو به هر چه داری یاری بخر و به هیچ مفروش گر توبه دهد کسی ز عشقت از من بنیوش و پند منیوش سعدی همه ساله پند مردم میگوید و خود نمیکند گوش |
سعدی
خواننده: حسام الدین سراج
آهنگساز: حسام الدین سراج – جلال ذوالفنون
آلبوم: آینه رو
ساز و آواز در دستگاه همایون
چه عجب اینجا مطلب جدبد گذاشته شد! می بینی چه مهمون پررویی ام؟
کم کم داشتم فکر می کردم از RSS استفاده کنم.
________
این یکی بیت سعدی هم شبیه همون مضمون رو داره:
چنانم در دلی حاضر که جان در جسم و خون در رگ
فراموشم نهای وقتی که دیگر وقت یاد آیی
تعبیرهای این غزل خیلی شبیه یکی از بخشهای ترجیع بندِ “بنشینم و صبر پیش گیرم” است. مثلا بیت
رفتی و نمیشوی فراموش
میآیی و میروم من از هوش
شبیه
وز رفتن و آمدن چه گویم؟
میآرد وجد و میبرد هوش
است. یا بیت
پایت بگذار تا ببوسم
چون دست نمیرسد به آغوش
تا حدی شبیه این بیت ه:
دست چو منی قیامه باشد
با قامت چون تویی در آغوش
این آواز در گوشهٔ شوشتری از دستگاه همایون خونده شده است.
نظر دادن