زاهدان کز هر سلاحی فتنه و شر میکنند
از عبا هنگامه، وز عمامه محشر می‌کنند

یک سخن کز دل برآید بر لب این قوم نیست
گر چه از بانگ اذان گوش فلک کر می‌کنند

در دل مردم هراس کیفر اندازندگان
خود چرا کمتر هراس از روز کیفر می‌کنند؟

ساقیان کوثرند، اما شب از دست خمار
پای خم هم می خزند و می به ساغر می‌کنند

در کمین اهل ایمان، با کمند کید و کین
پشت هر سنگی که می‌یابند سنگر می‌کنند

آنچه دین در قرنها کافر مسلمان کرده بود
این حریفان جمله را یک‌روزه کافر می‌کنند

چون حقایق مسخ شد، دین جز یکی افسانه نیست
کوردل آنان که این افسانه باور می‌کنند

وای از این بدخبره عطاران، که از خبط دماغ
پشگ را نایب مناب مشک و عنبر می‌کنند

در خرابات آی، کاینجا مسلم و گبر و یهود
جمله از یک جرعه، دل با هم برابر می‌کنند

شهریار