Jun 03
گفتگوی کوتاه عقل و دل
پیر خرد یک نفس آسوده بود
خلوت فرموده بود
کودک دل رفت و دوزانو نشست
مست مست
گفت: «تو را فرصت تعلیم هست؟»
گفت: «هست»
گفت که «ای خستهترین رهنورد
سوخته و ساختهی گرم و سرد
چیست برازندهی بالای مرد؟»
گفت: «درد!»
گفت: «چه بود ای همه دانندگی
راستترین راستی زندگی؟»
پیر که اسرار خرد خوانده بود
سخت در اندیشه فرو مانده بود
ناگه از شاخهای افتاد برگ
گفت: «مرگ!»
آهنگ ها خیلی جالب و چذاب بودند ای کاش آهنگ های بیشتری بودند
با سلام تا انجا که در یادم است :… کودک دل رفت ودو زانو نشست:
مست مست ….
با عرض معذرت
موفق باشید
@ saeid:
ممنون. تصحیح شد.
باز دلم می تپد اندرون من مرد مرد
باز گلم می پرد از درون دل سرد سرد
باز رخم میشود از عشق گرد گرد
باز تنم می خمد از بار گران درد درد
باز رهم می کجد از یار نرد نرد
باز برگ نگاهم شود از شوق زرد زرد
وحشت از گم شدن آرد همه را فرد فرد
روز وصل آید همه گویند کوش مرد مرد
لیک بگویم که نجوییدباز
مرد مرد مرد.
سلام کسی هست که نوع این شعرو تشخیص بده؟
@ sahele:
این شعر در قالب «شعر نو» سروده شده است که البته موزون است.
از شعر بسیار زیبا شما لذت بردم اگر حقیقت درد و مرگ را بپذیریم مشکلات زندگی اسانتر گرفته میشود.
از شعر مرد خیلی خوشم اومد این شعر از کیست؟
کسی میدونه؟
نظر دادن