همه‌ی ما این روایت مشهور را درباره ابوریحان با تعریف و تمجیدهای فراوان شنیده‌ایم:

«روایت است که ابوریحان در بستر مرگ، به یاد مسأله‌ای می‌افتد و آن را از علی‌بن عیسی‌الولواجی که به دیدن او آمده بود می‌پرسد: ای شیخ! حساب جدات ثمانیه را که وقتی به من گفتی بازگوی که چگونه بود؟ شیخ گفت: ای حکیم بزرگوار اکنون چه جای این سوال است؟ ابوریحان می‌گوید: کدام‌یک از این دو امر بهتر است؟ بدانم و بمیرم یا ندانم و نادان درگذرم؟»

اگرچه در جایی به ارتباط مثنوی زیر به داستان ابوریحان اشاره‌ای نشده است، شخصا این مثنوی عمیق شیخ بهایی را پاسخی دور از انتظار به تمجید کنندگان ابوریحان می‌دانم. شعری که در ذهن ستایشگر ما از ابوریحان این پرسش را مطرح می‌کند که به راستی چه اهمیتی داشت ابوریحان بیرونی بدون دانستن آن مساله می‌مرد؟ وقتی شیخ بهایی می‌گوید:
«علم رسمی سر به سر قیل است و قال
نه از او کیفیتی حاصل، نه حال»

علم رسمی سر به سر قیل است و قال

نه از او کیفیتی حاصل، نه حال

طبع را افسردگی بخشد مدام

مولوی باور ندارد این کلام

وه! چه خوش می‌گفت در راه حجاز

آن عرب، شعری به آهنگ حجاز:

کل من لم یعشق الوجه الحسن

قرب الجل الیه و الرسن

یعنی: «آن کس را که نبود عشق یار

بهر او پالان و افساری بیار»

گر کسی گوید که: از عمرت همین

هفت روزی مانده، وان گردد یقین

تو در این یک هفته، مشغول کدام

علم خواهی گشت، ای مرد تمام؟

فلسفه یا نحو یا طب یا نجوم

هندسه یا رمل یا اعداد شوم

علم نبود غیر علم عاشقی

مابقی تلبیس ابلیس شقی

علم فقه و علم تفسیر و حدیث

هست از تلبیس ابلیس خبیث

زان نگردد بر تو هرگز کشف راز

گر بود شاگرد تو صد فخر راز

هر که نبود مبتلای ماهرو

اسم او از لوح انسانی بشو

سینه‌ی خالی ز مهر گلرخان

کهنه انبانی بود پر استخوان

تا به کی افغان و اشک بی‌شمار؟

از خدا و مصطفی شرمی بدار

از هیولا تا به کی این گفتگوی؟

رو به معنی آر و از صورت مگوی

این علوم و این خیالات و صور

فضله‌ی شیطان بود بر آن حجر

لوح دل از فضله‌ی شیطان بشوی

ای مدرس! درس عشقی هم بگوی

چند و چند از حکمت یونانیان؟

حکمت ایمانیان را هم بدان

چند زین فقه و کلام بی‌اصول

مغز را خالی کنی، ای بوالفضول

صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف

از اصول عشق هم خوان یک دو حرف

دل منور کن به انوار جلی

چند باشی کاسه لیس بوعلی؟

سرور عالم، شه دنیا و دین

سؤر مؤمن را شفا گفت ای حزین*

سؤر رسطالیس و سؤر بوعلی

کی شفا گفته نبی منجلی؟

سینه‌ی خود را برو صد چاک کن

دل از این آلودگی‌ها پاک کن

* اشاره به حدیث منسوب به پیامبر «سؤر المؤمن شفاء» (غذایی که به دهان مومن خورده شفاست). این حدیث از قول امام صادق این‌چنین نقل شده است: «فی سؤر المؤمن شفاء من سبعین داء» (در غذایی که به دهان مومن خورده شفایی از هفت داروست)

شیخ بهایی

نان و حلوا » بخش ۴ – فی التأسف و الندامة علی صرف العمر فیما لاینفع فی القیامة و تأویل قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «سؤر المؤمن شفاء»
* برای کوتاه کردن شعر چند بیت حذف شده است