فکر کردم چون شاید اشعار بهاریهی زیادی را این روزها ببینی، بهتر است به سراغ شعر طنز بروم تا به این بهانه لبخندی بر گوشهی لبت در آستانهی فصل سبز بنشانم. به یاد ابوالفضل زرویی نصرآباد و مثنوی بلندش افتادم که سالها پیش آن را خوانده و لذت برده بود. هرچند ارمغان این شعر برای من پس از مدتها دوباره خواندن و گوش کردن، غم بود.
…. بگذریم.
امیدوارم سال نویی منتظرت باشد و ضمناً « دعا کنین که حالمون خوب بشه».
دانلود فایل 1شعرخوانی زرویی نصرآباد (اجرای یک)
[audio: https://tarabestan.com/files/music/poem/zaroei2.mp3]دانلود فایل 2شعرخوانی زرویی نصرآباد (اجرای دو)
آی جماعت چطوره احوالتون…
تنگ غروب، که شهر پرشد از «رپ»…
شعرم اگر سست و شکسته بسته است…
بازم همون دوره بیسواتی…
آی جماعت، چطوره احوالتون؟…
حضور حضرت منیژه خاتون…
بشین عزیز، پرت و پلا نگو مرد!…
گذشت دورهای که ما یکی بود…
من از رکود عشق در خروشم…
زدم تو خالتون دوباره، آخجان!…
چقدر، مونده بیحساب و کتاب…
شهر بدون مرد، شهر درده…
مشدی حسن، حال شما چطوره؟…
مشدی حسن چای و سماورت کو؟…
مشدی حسن، مرد سیاسی شدی…
آی جماعت، چطوره احوالتون قربون اون فهم و کمالاتتون گردنتون پیش کسی خم نشه از سربنده، سایهتون کمنشه راز و نیاز و بندگیتون درست حساب کتاب زندگیتون درست بنده میشم غلام دربستتون پیش کسی دراز نشه دستتون از لبتون خنده فراری نشه خدا نکرده، اشکی جاری نشه باز، یه هوا دلم گرفته امروز جون شما، دلم گرفته امروز راست و حسینیش، نمیدونم چرا بینی و بینیش، نمیدونم چرا خلافامون از سراختلاف نیست خلاف خلافه، توش خطا خلاف نیست فرقی نداره دیگه شهر و روستا حال نمیدن، مثل قدیما، دوستا شاپرکها به نیش مجهز شدن غریب گزا هم آشناگز شدن تنگ غروب، که شهر پرشد از «رپ» ما موندیم و یه کوچهی علی چپ خورشید مینشست که ما پا شدیم رفتیم و گم شدیم و پیدا شدیم رفتیم و چرخی دور میدون زدیم ماه که در اومد، به بیابون زدیم آخ که بیابون چه شبایی داره شب تو بیابون چه صفایی داره شب تو بیابون خدا بساط کن اون جا بشین با خودت اختلاط کن دل که نلرزه، جز یه مشت گل نیست دلی که توش غصه نباشه، دل نیست این در و اون در زدناش قشنگه به سیم آخر زدناش قشنگه دلم گرفته بود و غصه داشتم منم براش سنگ تموم گذاشتم نصفه شبی،به کوه تکیه کردم نشستم و تا صبح گریه کردم سجل و مدرک نمیخواد که گریه دستک و دنبک نمیخواد که گریه رو لبمون همیشه خنده پیداست میخندیم،اما دلمون کربلاست ساعت الان حدود چهار و نیمه غصه نخور داداش، خدا کریمه شعرم اگر سست و شکسته بسته است سرزنشم نکن، دلم شکسته است آدم دلشکسته، بش حرج نیست شعر شکسته بسته، بش حرج نست جیکجیک مستونم که بود برادر فکر زمستونم نبود برادر تا که میفته دندونای شیری روی سرت میشینه برف پیری کمیسیون مرگ میشه تشکیل درو میشن بزرگترای فامیل از جمع بچهها، بیرون باید رفت مجلس ختم این و اون باید رفت یه دفعه همکلاسیها پیر میشن همبازیها پیر و زمینگیر میشن الک دولک، الاکلنگ و تیشه تو ذهن آدما عتیقه میشه لیلی و گرگم به هوا، دریغا قایم باشک تو کوچهها، دریغا رمق نمونده تا بریم صبح زود پیاده تا امامزاده داوود بیحرمتی با معرفت درافتاد یه باره نسل لوطیها ورافتاد توی تنور خونهها کلوچه بوی پیاز داغ توی کوچه چطور شد؟ تموم شد، کجا رفت؟ مثل پرنده پر زد و هوا رفت سرزده آفتاب از پشت بوم ما موندیم و یه قصهی ناتموم بازم همون دوره بیسواتی قربون اون حرفای عشق لاتی قربون اون «مخلصتم، فداتم» قربون اون «من خاک زیرپاتم» قربون اون حافظ روی تاقچه قربون حسن یوسف تو باغچه قربون مردمی که مردم بودن اهل صفا، اهل تبسم بودن قربون اون دورهی تردماغی قربون اون تصنیف کوچهباغی قربون دورهای که خوشبینی بود تار سبیلا چک تضمینی بود مردای ناب و اهل دل نداره شهری که بوی کاهگل نداره بوی خوش کباب و نون سنگک عطر اقاقیا و یاس و پیچک بوی گلاب و بوی دود اسفند جمع قشنگ اشک شوق و لبخند بوی خیار تازه، توی ایوون تو سفرهای پر از پنیر و ریحون بوی سلام گرم مرد خونه تو حوض خونه، رقص هندوونه بوی خوش کتابهای کاهی تو امتحان کتبی و شفاهی قدم زدن تو مرز خواب و رؤیا خدا، خدا، خدا، خدا، خدایا! آی جماعت، چطوره احوالتون؟ چی مونده از صفای پارسالتون؟ نگین فلانی از لطیفه خسته است خداگواهه من دلم شکسته است با خندهی شماس که جون میگیرم برای تکتک شما میمیرم حتی اگه فقیر و بیپول باشین دلم میخواد که شاد و شنگول باشین خونههاتون چرا خوشآب و رنگ نیست؟ چیشده؟ خندهتون چرا قشنگ نیست؟ حرفهای گریهدار نمیپسندین؟ میخواین یه جوک بگم کمی بخندین؟ خوشا به حال اون که تو محلهش هوای عاشقی زده به کلهش کسی که قلبش اتصالی داره میدونه عاشقی چه حالی داره با این که سخته، باز دلنشینه «تپش، تپش، وایاز تپش» همینه رد وبدل که شد نگاه اول بیرون میاد از سینه آه اول دل میگه هرچیبش بگی فوتینا خواب و خوراک و زندگی فوتینا عاشق شدن شیدایی داره والا «خاطرخواهی رسوایی داره» والا وقتی طرف توکوچه پیدا میشه توی دلت یه باره غوغا میشه آرزوهات خیلی دورن انگاری توی دلت، رخت میشورن انگاری صدای قلبت اون قدر بلنده که دلبرت میشنوه و میخنده دین و مرام و اعتقادت میره اون که میخواستی بگی، یادت میره میخوای بگی: «فدات بشم الهی» میگی که: «خیلی مونده تا سهراهی؟» میخوای بگی: «عاشقتم عزیزم» میگی که: «من عاعاعاعا، چیچیزم!» میخوای بگی: «بیام به خواستگاری؟» میگی: «هوای خوبی داره ساری» کوزهی ضربه دیده بیترک نیست حال طرف هم از تو بهترک نیست میخواد بگه: «برات میمیرم اصغر!» میگه: «تمنا میکنم برادر!» میخواد بگه: «بیا به خواستگاریم» میگه که: «ما پلاک شصت وچاریم» اول عشق و عاشقی نگاهه نگاه مثل آب زیرکاهه بین شماها عشقو میشه فهمید از تونگاها، عشقو میشه فهمید عشق، اخوی، آتیش زیر دیگه نگاه آدم که دروغ نمیگه نگاه میگه: «عاشقتم به مولا به قلب من خوشاومدی، بفرما» حضور حضرت منیژه خاتون چطوره حال بچه گربههاتون؟ برای اون دهان و چشم و ابرو همیشه بنده بودهام دعاگو ز بس که رفته عشق، توی قلبم نوشتم اسمتونو روی قلبم خدا گواهه تا شما نیایین از تو گلوم، غذا نمیره پایین شبا همهاش یاد شما میکنم میرم به آسمون نیگا میکنم شما رو مثل ماه میکشم هی شبا همیشه آه میکشم هی کسی خبر نداره از قضایا نه جیجی و نه مامی و نه پاپا به جای ماریا کری و گوگوش نوار گریهدار میکنم گوش «قشنگترین پیرهنتو تنت کن تاج سر سروریتو سرت کن چشماتو مست کن همهجا رو بشکن الا دل ساده و عاشق من…» دلم میخواد که از سرمحبت به عشق من بدین جواب مثبت بگین بله وگرنه دلگیر میشم تو زندگی دچار تأخیر میشم اگرجواب نه بیاد تو نامهت خلاصه قهر، قهر تا قیامت! فدای اون که نه نمیگه میشم عاشق یک دختر دیگه میشم تو بیلیاقتی اگر بگی نه اند حماقتی اگر بگی نه ببین تو آینه، آخه این چه ریخته؟ مثل تو صدتا توی کوچه ریخته! تو خانمی؟ تو خوشگلی؟ چه حرفا… حرف زیادنزن، برو بینیم باااا… بشین عزیز، پرت و پلا نگو مرد! این مدلی نمیشه عاشقی کرد تو هر دلی یه عشق، موندگاره آدم که بیشتر از یه دل نداره درسته،دیگه توی شهر ما نیست دلی که مثل کاروانسرا نیست بازم همون دلای بچگیمون دلای باصفای بچگیمون یه چیز میگم، ایشالا دلخور نشین: «قربون اون دلایتکسرنشین!» این روزا عمر عاشقی دو روزه ایشالا پیر عاشقی بسوزه بلا به دور از این دلای عاشق که جمعه عاشقند و شنبه فارغ! گذاشته، روی میز من، یه پوشه که اسم عشقهای بنده توشه زری، پری،سکینه، زهره، سارا وجیهه و ملیحه و ثریا نگین و نازی و شهین و نسرین مهین و مهری و پرند و پروین چهارده فرشته و سه اختر دو لیلی و سه اشرف و دو آذر سفید و سبزه، گندمی و زاغی بلوند و قهوهای و پرکلاغی هزار خانمند توی این لیست با عدهای که اسمشون یادمن نیست! گذشت دورهای که ما یکی بود خدا و عشق آدما یکی بود نامهی مجنون به حضور لیلی میرسه اینترنتی و ایمیلی! شیرین میره میشینه پیش فرهاد روی چمن تو پارک بهجتآباد زلفای رودابه دیگه بلند نیست پله که هس، نیازی به کمند نیست تو کوچه،غوغا میکنند و دعوا چهار تا یوسف سر یک زلیخا! نگاه عاشقانه بیفروغه اگر میگن: «عاشقتم»، دروغه تو کوچههای غربی صناعت عشقو گرفتن از شما جماعت کجا شد اون ظرافت و کرشمه نگاه دزدکی کنار چشمه؟ کجا شد اون به شونه تکیه کردن کنار جوب آب، گریه کردن؟ دلای بیافاده یادش به خیر دخترکای ساده یادش به خیر من از رکود عشق در خروشم اگر دروغ میگم، بزن تو گوشم تو قلب هیشکی عشق بیریا نیست حجب و حیا تو چشم آدما نیست کشتهی دلبرند وارتباطش فقط برای برخی از نکاتش! پرنده پر، کلاغِ پر، صفا پر صداقت از وجود آدما، پر دلا، قسم بخور، اگر که مردی که دیگه گرد عاشقی نگردی ما توی صحبت رک و راستیم داداش عشق اگه اینه، ما نخواستیم داداش حال کذایی به شما ارزونی عشق ریایی به شما ارزونی زدم تو خالتون دوباره، آخجان! حسابی حالتون گرفته شد، هان؟! اینا که من میگم همهاش شعاره عشق و محبت شاخ و دم نداره مهم فقط نحوهی ارتباطه اینه که این قدَر سرش بساطه ناز و ادا همیشه بوده جونم حجب و حیا همیشه بوده جونم آدمو تو فکر خیال گذاشتن وقت قرار، آدمو قال گذاشتن وعدهی این که: «من زن تو میشم وصلهی چاک پیرهن تو میشم» حرفای داغ و پخته و تنوری چه از طریق نامه یا حضوری همیشه بوده توی عشق، حاضر همینه دیگه خب به قول شاعر: «با اون همه قد و بالاتو قربون با اون همه قول و قرار و پیمون که با من غمزده داشتی، رفتی تو کوچهتون بازمنو کاشتی، رفتی! » چقدر، مونده بیحساب و کتاب نامهی لاکتابمون بیجواب چقدر وعدههای بیسرانجام چقدر توی کوچه، عرض اندام چقدر حرفهای عاشقانه چقدر آه و ناله شبانه چقدر گریههای توی پستو چقدر وصف خط و خال و ابرو چقدر دزدکی سرک کشیدن چقدر فحش و ناسزا شنیدن! چقدر خوابهای خوب و شیرین چقدر، بعدخواب، ناله – نفرین! خلاصه، عشق و عاشقی همینهاست اما تو تعریفش همیشه دعواست اگر دلت تپید و لایق شدی عزیز من، بدون که عاشق شدی! شهر بدون مرد، شهر درده قربون شکل ماه هرچی مرده قربون اون مردای دلشکسته قربون اون دستای پینهبسته مردای ده، مردای کاه و گندم مردای ده، مردای خوان هشتم مردای پشت کوه، مثل خورشید تو دلشون هزار جام جمشید مردای سوخته زیر هرم آفتاب مردای ناب و کمنظیر و کمیاب کیسه چپقها به پر شالشون لشکر بچهها به دنبالشون بیل و کلنگشون همیشه براق قلیونشون به راه، دماغشون چاق صبح سحر پا میشن از رختخواب یکسره رو پان تا غروب آفتاب چار تای رستمند به قد و قامت هیکلشون توپ، تنشون سلامت نبوده غیرگردهی گلاشون غبار اگر نشسته رو کلاشون کلامشون دعا، دعاشون روا سلام و نون و عشقشون بیریا مردای نازدار، مرد شهرن با خودشون هم این قبیله قهرن مردای اخم و طعنهی بیدلیل مردای سرشکستهی زن ذلیل مردای دکترای حل جدول مردای نقنقوی لوس تنبل لعنت و نفرین میکنند به جاده اگر برن چار تا قدم پیاده مردای خواب تو ساعت اداری تازه دو ساعت هم اضافهکاری توی رگاشون میکشه تنوره تریگلیسیرید و قند و اوره انگار آتیش گرفته ترمههاشون همیشه تو همه سگرمههاشون به زیردست، ترشی و عبوسی به منشی اداره چاپلوسی برای جستن از مظان شکها دایرهالمعارف کلکها بچه به دنیا میآرن با نذور اغلبشون یه دونه اونهم به زور پیش هم از عاطفه دم میزنن پشت سر اما واسه هم میزنن اینجا فقط مهم مقام و پسته مردای شهری کارشون درسته مشدی حسن، حال شما چطوره؟ حالت امسال شما چطوره؟ مشدی حسن کافر و دهری شدی اومدی از دهات و شهری شدی این چیه پاته؟ آخه گیوههات کوش؟ کی گفته دمپایی صندل بپوش؟ ای شده از قاطر خود منصرف نمره پیکان تو، تهران – الف شد بدل از باغ و زمین سرکشی شغل شریفت به مسافرکشی گله رو که «هی» میزدی، یادته؟ کوه و کمرنی میزدی، یادته؟ یادته اون سال که با مشدی شعبون ماه صفر، راهی شدین خراسون یادت میاد «ربابه»، دستش درست، کنار چشمه، رختها تو میشست یادته دستاتو حنا میذاشتی؟ شب که میشد، درها رو وا میذاشتی؟ تو دهتون، سرقت و دزدی نبود کار واسهی همسایه، مزدی نبود قبل شما، جنهای طفل معصوم صبح سحر، جمع میشدن تو حموم لنگ و قطیفه توی بقچههاشون نگاه آدما به سم پاشون اصالتاً جنای ناموسپرست به هیچ خانمی، نمیزدن دست نه زن، سحر، بیرون خونه میرفت نه جن به حمّوم زنونه میرفت جن واسه خانوما یه جور خیال بود اونم که تازه، جن نبود و «آل» بود! مشدی حسن چای و سماورت کو؟ سینی باقالی و گلپرت کو؟ ای به فدای ریخت و شکل و تیپت بوی چپق نمیده عطر پیپت مشدی حسن، قربون میز و فایلت قربون زنگ گوشی موبایلت اون که دهاتی و نجیبه، مشدی میون شهریا غریبه، مشدی چقدر خوبه چلهی زمستون سنبلطیب و کاسنی و سهپستون کنج اتاق، یه جای خلوت و دنج شربت نعناع و بهار نارنج کرسی و چاینبات و هورتش خوبه خارش و خمیازه و چرتش خوبه عطر چلو که از خونه در میرفت تا هف تا کوچه اون طرفتر میرفت شیطونه وقتی رخنه تو دل میکرد بوی غذا روزه رو باطل میکرد قدیمترا قاتله هم صفت داشت دزد سر گردنه معرفت داشت اون زمونا که نقل تربیت بود آدمکشی یه جور معصیت بود کسی، کسی رو سرسری نمیکشت به خاطر دری وری نمیکشت معنی نداره توی عصر «سیدی» بزرگ و کوچیکی و ریشسفیدی پدر با ترس و لرز و با احتیاط میکشه سیگارشو کنج حیاط پسر که بیشراب، تب میکنه بدون ترس و لرز، «حب» میکنه مادره با خفت و خونهداری میسازه اما دختره فراری اگر دیدی دختره دست تکون داد یه وقت بهت در باغ سبز نشون داد بپا یه وقتی دست و پات شل نشه پنالتیش از صدقدمی گل نشه تقی به فکر رونق نقی نیست کسی به فکر نفع مابقی نیست مقالهها پشت هم اندازیه جناح و حزب و خط بازیه بس که به هر طرف ستادمون رفت صراط مستقیم یادمون رفت ارزشمون به طول و عرض میزه چقدر میز و صندلی عزیزه تمام فکر و ذکرمون همینه که هیشکی پشت میزمون نشینه یه عمره دو دو زده چشم و چارت که خش نیفته روی میز کارت اونا که مرد و زن دعاگوشون بود میز ریاست روی زانوشون بود بیا بشین که میز اگه وفا داشت وفا به صاحبای قبل ما داشت قدیم که نرخها به طالبش بود ارزش صندلی به صاحبش بود فقیه اگه بالای منبر مینشست جَوون سه چار پله پایینتر میشِست معنی شأن و رتبه یادشون بود حرمت مردم به سوادشون بود روی لبت خوبه تبسم باشه دفتر کارت دل مردم باشه مردا بدون میز هم عزیزن رفوزهها همیشه پشت میزن خلاصه قصه اون قدر دِرامه که ایدز پیش دردمون زکامه فتنه و دعوا سر نونه مشدی دوره آخرالزمونه مشدی جسارتاً شعرم اگه غمین بود به قول خواجه «خاطرم حزین» بود دعا کنین که حالمون خوب بشه تا شعرمون یه ریزه مرغوب بشه مشدی حسن، مرد سیاسی شدی اهل اصول دیپلماسی شدی سور و ساتت شده بحث و تفسیر نقل و نباتت شده بحث و تفسیر با تقی و امیر و سام و خسرو تو تاکسی و تو ایستگاه مترو تو هر کجا آدم زندهای هست یا محفل کسلکنندهای هست بد به حفاظت و حراست میگی لم میدی و نقل سیاست میگی سیاست خارجه و داخله حکومت مدینهی فاضله نظم نوین و چالش روآندا مخالفان دولت اوگاندا روابط جدید مصر و سودان کنارهگیری امیرعمان نرفتهای هنوز تا ورامین کنایه میزنی به چین و ماچین با چشم بسته، تیر در میکنی تو هر چی اظهارنظر میکنی از مد و سایز کفش آلندولون تا به گشادی شکاف اُزُن هرچی که چشمت دید و خواست، میشی یه روز «چپ»، یه روز «راست» میشی یه روز مشتت رو هوا میبری برای لغو حکم «آقاجری» یه روز میگی که «والا این کافره دِ یالا زودتر بکشیدش، بره» یه روز فکر جنگ با جهانی یه روز اهل بحث و گفتمانی عینهو رنگ چشم آبجی اقدس حزب و گروه تو نشد مشخص! |
khdaie midone vgti mtalbi bam mifrsti az khsh hali mkhnam grie miknm alahi toro az ma ngire
@ shahnaz
بسیار شادم که این اشعار و نغمهها خوشحالت میکنه.
عید شمامبارک
یک دنیا ممنون از کار زیبایی که انجام دادین، واقعا برام شیرین بود صدای استاد
ایشالا سال پر برکتی داشته باشین
عید شما هم مبارک و امیدوارم روزهای نوروز خوش و خرم باشی.
همهی کارهای زرویی زیبا است.
با سلام وبلاگتون خیلی عالیه اگه شعر قشنگ داشتی برام بفرست ممنونم
سلام.خسته نباشيد.داشتم وب گردي ميكردم,به سايت شما بر خوردم.عادت ندارم بگم خوبه,به نظر من به خاطر مطالب زيباتون (كه اميد دارم بيشتر بشه)خيلي خوب بود,كوچكترين جمله ست.هر روز كه به اين سايت سر ميزنم,دنبال مطالب واهنگهاي جديدم.دعا ميكنم حالتون بهتر بشه تا مطلبا يه ريزه مرغوب بشه…
@ sheede:
ممنون برای دعاتون. البته من هم مثل شاعر میخوام دعا کنین که حالمون «خوب» بشه! «بهتر شدن» مرحله بعده.
[…] کاملش هست اما تکه تکه. سر هم بندی شده اش را هم از اینجا (+) می شود دانلود کرد هم توی وبلاگ آیات غمزه توی این پستش […]
کلی با شعرای آقای زروئی حال کرده بودیم که اون شعر مزخرف آخر کار حالمون رو گرفت البته اگه بشه اسمشو گذاشت شعر حیف آقای زروئی که اسمشون وشعرشون باید کنار این چرندیات قرار بگیره
نظر دادن