Jun 17
[audio: https://tarabestan.com/files/music/others/shahre-khamushe-man.mp3]
دانلود تصنیف خموشانه با صدای محمد معتمدی
شهر خاموش من آن روح بهارانت کو؟
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟
می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟
زیر سرنیزه ی تاتار چه حالی داری؟
دلِ پولادوش شیر شکارانت کو؟
سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو؟
چهره ها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو؟
محمد رضا شفیعی کدکنی
خواننده: محمد معتمدی
آهنگساز: مجید درخشانی
آلبوم: نسیم صبحدم
من خراب این شعر استادم:
نفسم گرفت از این شب، در این حصار بشکن – در این حصار جادویی روزگار بشکن
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون – به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن
تو که ترجمان صبحی ، به ترنم و ترانه – لب زخم دیده بگشا ، صف انتظار بشکن
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی – تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن
بسرای تا که هستی ، که سرودن است بودن – به ترنّمی دژ وحشت این دیار بشکن
شب غارت تتاران ، همه سو فکنده سایه – تو به آذرخشی ، این سایه ی دیو سار بشکن
مرسی از هر دوتون با این شعرها. در مورد بعضی تعبیرهایی هم که در شعرها به کار رفته دوست داشتم حرف بزنیم ولی با این حال و هوایی که داریم نمی شه. باشه بعدا…
میم این شعرهایی که میذاری ها، شده آیینه ی دق برای من. چپ می رم راست میام همه اش تو ذهنم مرور می شه. یکی اش این شعر خصوصا مصرع اولش، یکی هم ارغوان.
دقت نکردم شما دو تا هم در مورد ارغوان حرف زدین بالاتر. پس درد مشترک هر سه مون ه! من که واقعا فکر کنم با گوش دادن به ارغوان یه مدت خودآزاری می کردم. الان دیگه یه درجه بهتر شدم، گوش نمی دمش فقط همه اش تو ذهنم تکرار می شه.
درود بر شما
چقدر وجود موضوعاتي اينچنين در اين دنياي مجازي پارسي كم است
با سپاس از زحمات جنابعالي كه زيبا عشقي را برگزيده ايد
با اين شعر از استاد كدكني غبار ناسيوناليستيمان پر كشيد
تازه شديم
در رابطه با اظهار نظري مبني بر شعر ارغوان كه منجربه ازار دوستي شد خواستم بگويم كه دوست عزيز اندوه همانند شادي بخشي از وجود لايتناهي ادميست كافيست حد و مرز اين دنياي مستولي شده در ماده را به رسميت بشناسي ان وقت نسيمي گوارا گونه هايت را نوازش خواهد كرد
به اميد روزگاراني كه از بدسگالي به دور باشد و رايحه بهاري وجودمان را لبريز كند
يك پيشنهاد هم داشتم كه از ابتهاج حتما شعر چه فكر ميكني را در سايت قرار دهيد
با سپاس از همه شما ادب دوستان
از اظهار لطفت سپاسگزارم پویای عزیز. از توضیحت درمورد غم و آرزوی زیبایی که کردی لذت بردم.
درمورد آن شعر سایه هم به روی چشم. راستش ویدیوی فوق العاده ای از این شعر دارم که دلم نمی آید این شعر زیبا را بدون آن ویدئو در اینجا قرار دهم. به محض این که آماده شد، پستش می کنم.
…که همه دنيا چارديواريه…
سلامتي سه تن ناموس و رفيق و وطن
سلامتي سه کس زندوني و سرباز و بي کس
سلامتي باغبوني که زمستونشو از بهار بيشتر دوست داره
سلامتي آزادي
سلامتي زندونياي بي ملاقاتي
اميدوارم در سال نو طرب و طراوت و سبزي و سلامت و صبر و استقامت قرين لحظه هايت باشد
@ کولی:
من هم امیدوارم در سال جدید همچنان کولی بمانی و قرار، قرینت نباشد که هر چه بر سر ما میآید از سکون است
گفتم:
« این باغ ار گل ِ سرخ ِ بهاران بایدش؟ …»
گفت:
« صبری تا کرانِ روزگاران بایدش.
تازیانه ی رعد و
نیزه ی آذرخشان نیز هست،
گر نسیم و
بوسه های نرم ِ باران بایدش.»
گفتم:
«آن قربانیان ِ پار،
آن گل های سرخ؟ …»
گفت:
«آری …»
ناگهانش گریه آرامش ربود
…
گفت:
«چون روح بهاران،
آید از اقصای شهر،
مردها جوشد ز خاک،
آن سان که از باران گیاه؛
وآنچه می باید کنون
صبرِ مردان و
دل امیدواران بایدش.»
محمدرضا شفیعی کدکنی
چرا اسم خواننده ” محمد معتمدی” را نیاوردید؟
@ ساجده:
سپاس از یادآوری. اسم خواننده اضافه شد.
عزيزان
خواننده خود آقاي درخشاني هستند.
فوق العاده
هم شعر استاد
هم صدای محمد
و هم آهنگسازی استاد
سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو؟
بسیار زیباست درود برشما دست اندکاران خوش ذوق
چهره ها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟
نظر دادن