Mar 03
-
تقويم
January 2025 M T W T F S S 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 جستجو
-
آخرين مطالب
-
لينکدوني
نظرات
7 جواب به “گویی مرا برای وداع آفریده اند”
-
دسته بنديها
-
آرشيو
- October 2017
- December 2016
- September 2016
- June 2016
- March 2016
- February 2016
- December 2015
- November 2015
- October 2015
- September 2015
- August 2015
- July 2015
- June 2015
- April 2015
- January 2015
- December 2014
- November 2014
- September 2014
- August 2014
- July 2014
- April 2014
- March 2014
- February 2014
- January 2014
- December 2013
- November 2013
- September 2013
- August 2013
- July 2013
- June 2013
- May 2013
- April 2013
- March 2013
- January 2013
- November 2012
- September 2012
- August 2012
- July 2012
- June 2012
- May 2012
- March 2012
- January 2012
- December 2011
- October 2011
- September 2011
- August 2011
- July 2011
- June 2011
- May 2011
- March 2011
- February 2011
- December 2010
- November 2010
- October 2010
- September 2010
- August 2010
- July 2010
- June 2010
- May 2010
- April 2010
- March 2010
- February 2010
- January 2010
- December 2009
- November 2009
- October 2009
- September 2009
- August 2009
- July 2009
- June 2009
- May 2009
- April 2009
- March 2009
- February 2009
- January 2009
- December 2008
- November 2008
- October 2008
-
مديريت
فقط خواستم بگم ممنون از پستهای زیبات، خصوصا به خاطر “از خون جوانان…”. اگر هم چیزی نمی نویسم، دلیل این نیست که سر نمی زنم :). شاد و پیروز باشی.
میم:
سپاس از نظر مثبتت. خوشحالم که دیگرانی هم هستند که می تونم لذت بردن از این همه زیبایی شعر و ادب فارسی را باهاشون سهیم بشم.
البته با این آهنگت خوب خیس کردی کیبوردم رو…
سلام رفیق،
ما رو که بی خبر گذاشته بودی از خونه جدیدت. ولی خبرها میرسه! صادقانه بگم خیلی وب پرباری داری. کلی طول کشید تا جوگیریم برطرف بشه!
برمیگردم زود (با حالت سنجد تو اون برنامه کودک بخونش) :))
میم:
سلام از ما است. صفا آوردی. در نگاه اول به پیامت، دیدم صدات آشنا است. گویا حدسم درست بود.
به هرحال منتظرم برگردی، زودتر.
“برمیگردم زود (با حالت سنجد تو اون برنامه کودک بخونش) :))”
خب،اینجا تا صاحبخونه نیست، ما شیطونی کنیم به بخشهایی از پیام بقیه بخندیم.:))) هی دنبال “دیدین برگشتمش” بودم.
“اقلا جوری حرف بزنید که صاحبخونه بفهمه! ”
در مورد”دیدین برگشتمش” گفتی؟ پاسخ: سنجد. عروسکه تو برنامه کودک کانال 2. وقتی حرف میزد ته حلقش معلوم بود! ولی من واقعا دیگه غلط بکنم اینجا کامنت بذارم، حس فرهنگی وبلاگت رو از بین بردم با این نظر!
امضا: آلاینده محیط زیست(وبلاگ) ملقب به راییکا
میم:
ای بابا! من گویا پرت هستم که دنبال برقرار کردن ارتباط بین سنجد و سفره هفت سین بودم! ولی این سنجد هم باید موجود جالبی باشه. (:
ضمنا این وبلاگ در قریه ناکجاآباده. نگران آلودگیش نباش. خلاصه هیچ آدابی و ترتیبی مجوی…
“هی دنبال “دیدین برگشتمش” بودم.”
رایکای عزیز،
منم كه ديده به ديدار دوست كردم باز-چه شكر گويمت اى كار ساز (رایکای) بنده نواز؟ 🙂
ما که تازه پاتوقمون رو پیدا کردیم، دیگه همین جا پلاس میشیم، البته به شرطی که صابخونه صور و سات لازم رو فراهم کنه! 🙂
ولی محفل خوبی دست و پا کردین. خوبیش اینه که خلوت هم هست و جای اغیار نیست!
بنده نوازی میکنی مهدی جان. ولی حالا خودمونیم رایکا وزن شعرم به هم نزد. خوشم اومد.
“ما که تازه پاتوقمون رو پیدا کردیم، دیگه همین جا پلاس میشیم،…”
ما رو باش. گفتیم بیا اینجا پیغام بذار رفیقمون برگرده خودت هم رفتی دیگه! :)). ولی خوبه، می تونیم همین جا بمونیم من شنیدم صابخونه اش مهمون نواز ه. هر کی هم من عاصی اش کردم احتمالا خودش بیرونم می کنه :).
نظر دادن