شاید این شعر چندان شعر قدرتمندی نباشد، اما پیام جالب آن که در هر بیت تکرار می شود به همراه ردیف «شد شد، نشد نشد» آن را ماندگار می کند.

بیت سوم این شعر در میان مردم به صورت زیر مشهور است که صحیح به نظر نمی رسد:
ضرابخانه‌ای که در آن سکه می زنند
یک سکه هم به نام تو شد شد، نشد نشد

در انتخاب قالب قصیده برای این شعر تردید داشتم.

ای دل جهان به کام تو شد شد، نشد نشد
دولت اگر غلام تو شد شد، نشد نشد

این دختر زمانه که هر دم به دامنی است
یک دم اگر به کام تو شد شد، نشد نشد

این سکه‌ی بزرگی و اقبال و سروری
یک روز هم به نام تو شد شد، نشد نشد

چون کار روزگار به تقدیر یا قضا است
تقدیر بر مرام تو شد شد، نشد نشد

روز ازل چو قسمت هر چیز کرده‌اند
عیشی اگر سهام تو شد شد، نشد نشد

چون باید عاقبت بنهی خانه را به غیر
آباده کاخ و بام تو شد شد، نشد نشد

زان می که تر کنند دماغی به روز غم
یک قطره گر به جام تو شد شد، نشد نشد

دامی به شاهراه مرادی بگستران
این صید اگر به دام تو شد شد، نشد نشد

یک دم غنیمت است بنوشان و می بنوش
صبح امید شام تو شد شد، نشد نشد

در درگه ملک چو غلامان بزی حکیم
بر حضرتش مقام تو شد شد، نشد نشد

میرزا علی نقی خان حکیم الممالک

متخلص به حکیم