[audio: https://tarabestan.com/files/music/nazeri/baz-divaneh-shodam.mp3]

دریافت فایلدانلود آهنگ

آدمی چون نور گیرد از خدا

هست مسجود ملایک ز اجتبا

نیز مسجود کسی کو چون ملک

رسته باشد جانش از طغیان و شک

پار در دریا منه کم گوی از آن

بر لب دریا خمش کن لب گزان

گرچه صد چون من ندارد تاب بحر

لیک می‌نشکیبم از غرقاب بحر

جان و عقل من فدای بحر باد

خونبهای عقل و جان این بحر داد

بی‌ادب؛ حاضر ز غایب خوشتر است

حلقه گر چه کژ بود نی بر در است

ای تن‌آلوده به گرد حوض گرد

پاک کی گردد برون حوض مرد؟

پاک کو از حوض مهجور اوفتاد

او ز پاکی خویش هم دور اوفتاد

پاکی این حوض بی‌پایان بود

پاکی اجسام کم میزان بود

زانک دل حوض است لیکن در کمین

سوی دریا راه پنهان دارد این

پاکی محدود تو خواهد مدد

ورنه اندر خرج کم گردد عدد

آب گفت آلوده را در من شتاب

گفت آلوده که دارم شرم از آب

گفت آب این شرم بی من کی رود؟

بی من این آلوده زایل کی شود؟

دل ز پایه‎ی حوض تن گلناک شد

تن ز آب حوضِ دلها پاک شد

گرد پایه‌ی حوضِ دل گرد ای پسر

هان ز پایه‌ی حوض تن می‌کن حذر

ای ملامتگر سلامت مر تو را

ای سلامتجو رها کن تو مرا

جان من کوره است با آتش خوش است

کوره را این بس که خانه‌ی آتش است

همچو کوره عشق را سوزیدنی است

هر که او زین کور باشد کوره نیست

برگ بی برگی تو را چون برگ شد

جان باقی یافتی و مرگ شد

چون تو را غم شادی افزودن گرفت

روضه‌ی جانت گل و سوسن گرفت

باز دیوانه شدم من ای طبیب

باز سودایی شدم من ای حبیب

حلقه‌های سلسله‌ی تو ذوفنون

هر یکی حلقه دهد دیگر جنون

داد هر حلقه فنونی دیگر است

پس مرا هر دم جنونی دیگر است

آن چنان دیوانگی بگسست بند

که همه دیوانگان پندم دهند


مولوی

مثنوی مولوی » دفتر دوم » بخش ۲۶ – فرمودن والی آن مرد را کی این خاربن را کی نشانده‌ای بر سر راه بر کن


شاهد (برای این بیت: پاک کو از حوض مهجور اوفتاد / او ز پاکی خویش هم دور اوفتاد)

تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی
یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی
(حافظ)


خواننده: شهرام ناظری
آلبوم: بی قرار